قسمت اول
قسمت اول
نور آفتاب از پنجره زده بود داخل اتاق و افتاده بود روی صورتش.
شاکی از خواب بیدار شد.تا چشماشو باز میکرد نمیتونست خوب دور و برشو ببینه و اخماش میرفت تو هم.
دستشو گرفت جلوی صورتش تا نور اذیتش نکنه.هنوز گیج و منگ خواب بود و دلش میخواست تا دوباره سرشو بذاره روی بالشتشو خواب نیمه کارشو ببینه اما باید میرفت سر کار.داشت چشماشو میمالید که چشمش افتاد به فروغ.
چند تار از موهاش ریخته بود روی صورتش.
چشماش موج موهای فروغ رو که پیچیده بود دور گردنش دنبال میکرد.
با پشت انگشتای دست راستش موهاشو لمس میکرد.مثل یه پیانیست که همهی نتاشو بلده و از نواختن لذت میبره.
حتی بزرگترین ارکستر سمفونی های دنیا هم جذب سمفونی عاشقانه امیر میشدن.
انقدر هنرمندانه موهای همسرشو لمس میکرد که میشد عشق رو توی چشماش دید.
با دیدن لبخندی که روی لبای فروغ نشسته بود، نفسش بند اومد.
میتونست صدای تپش های قلبشو بشنوه.
اون روز حالشو نمیفهمید و نمیتونست از فروغ چشم برداره.
فقط میخواست کنارش بمونه
فروغ با نوازشش بیدار شد
دید داره امیر بهش نگاه میکنه
دستشو روی گونهاش کشید و با لبای کشیده یه لبخند تحویلش داد
گفت
+ زیبا ترین منظرهای که میشه دید چشماته و لذت بخش ترین گرمایی که میشه حس کرد گرمای تنته
آرامشی که روی صورتت نشسته دلیل آرامشمه
امیر خیره شده بود و حرفی نمیزد
فروغ گفت
+ کی بیدار شدی؟
_ چند دقیقهای میشه
+ همه این چند دقیقه منو نگاه میکردی؟
_ مگه میتونم نگاه نکنم؟
اتاق پر شده بود از صدای خنده فروغ
ادامه داد
+ صبحانه خوردی؟
دیرت نشه؟
امیر گوشی رو برداشت
یک ساعت دیر کرده بود
با عجله گرمکنش رو پوشید و گفت
_ مگه حواس میذاری واسم
.
#سکوت_فروغ
#امیر_غلامی
#نویسنده_و_شاعر
کانال تلگرام
https://telegram.me/shorbe_modam
اینستاگرام
Instagram.com/_u/amiiir_gholamii
نور آفتاب از پنجره زده بود داخل اتاق و افتاده بود روی صورتش.
شاکی از خواب بیدار شد.تا چشماشو باز میکرد نمیتونست خوب دور و برشو ببینه و اخماش میرفت تو هم.
دستشو گرفت جلوی صورتش تا نور اذیتش نکنه.هنوز گیج و منگ خواب بود و دلش میخواست تا دوباره سرشو بذاره روی بالشتشو خواب نیمه کارشو ببینه اما باید میرفت سر کار.داشت چشماشو میمالید که چشمش افتاد به فروغ.
چند تار از موهاش ریخته بود روی صورتش.
چشماش موج موهای فروغ رو که پیچیده بود دور گردنش دنبال میکرد.
با پشت انگشتای دست راستش موهاشو لمس میکرد.مثل یه پیانیست که همهی نتاشو بلده و از نواختن لذت میبره.
حتی بزرگترین ارکستر سمفونی های دنیا هم جذب سمفونی عاشقانه امیر میشدن.
انقدر هنرمندانه موهای همسرشو لمس میکرد که میشد عشق رو توی چشماش دید.
با دیدن لبخندی که روی لبای فروغ نشسته بود، نفسش بند اومد.
میتونست صدای تپش های قلبشو بشنوه.
اون روز حالشو نمیفهمید و نمیتونست از فروغ چشم برداره.
فقط میخواست کنارش بمونه
فروغ با نوازشش بیدار شد
دید داره امیر بهش نگاه میکنه
دستشو روی گونهاش کشید و با لبای کشیده یه لبخند تحویلش داد
گفت
+ زیبا ترین منظرهای که میشه دید چشماته و لذت بخش ترین گرمایی که میشه حس کرد گرمای تنته
آرامشی که روی صورتت نشسته دلیل آرامشمه
امیر خیره شده بود و حرفی نمیزد
فروغ گفت
+ کی بیدار شدی؟
_ چند دقیقهای میشه
+ همه این چند دقیقه منو نگاه میکردی؟
_ مگه میتونم نگاه نکنم؟
اتاق پر شده بود از صدای خنده فروغ
ادامه داد
+ صبحانه خوردی؟
دیرت نشه؟
امیر گوشی رو برداشت
یک ساعت دیر کرده بود
با عجله گرمکنش رو پوشید و گفت
_ مگه حواس میذاری واسم
.
#سکوت_فروغ
#امیر_غلامی
#نویسنده_و_شاعر
کانال تلگرام
https://telegram.me/shorbe_modam
اینستاگرام
Instagram.com/_u/amiiir_gholamii
۳.۸k
۰۸ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.