قسمت دوم

قسمت دوم

دست و صورتشو شست و آماده شد که بره
دید فروغ داخل آشپزخانه هست
گفت
_ شب آماده باش
شام میریم بیرون
اون شال سورمه‌ایتو بپوش
بعد شام بریم قدم بزنیم؟
+ پاییزای ولیعصرو دوست دارم
وقتی قدم میزنم صدای خش خش برگایی که زیر پام له میشه بهم حس خوبی میده
_ فقط موهاتو نبند
+ چرا؟
_ وقتی باد به موهات میخوره و میریزه رو صورتت،با سلیقه موهاتو میدی پشت گوشت
آروم آروم و پا به پای من قدم میزنی و محکم دستمو بغل میکنی
حواسم پرت تو میشه
سرتو میذاری رو شونمو من عطر موهاتو نفس میکشم
موهاتو نبند تا بتونم نفس بکشم
+ وقتی بهم نگاه میکنی،چشمام قفل چشمات میشه
اگه اینجوری باشه نمیتونی بری سر کار(با خنده)
_ ساعت ۷ آماده باش
میام دنبالت

میخواست بره که فروغ گفت
+ کجا؟
حداقل این لقمه رو بگیر
صبحانه نخوردی میترسم ضعف کنی

لقمه رو گرفت و گونه‌اش رو بوسید
وقتی میخواست از خونه بره بیرون حس عجیبی داشت
برگشت و به چشماش زل زد
فروغ گفت
+ چیشد برگشتی
چیزی جا گذاشتی؟
_ نه فقط نمیدونم چرا اما دلم خواست دوباره ببینمت

فروغ رو در آغوش گرفت و سرشو نزدیک موهاش برد
نفس عمیقی کشید و گفت
_ عطر موهات مثل عطر دیوار کاهگلی‌ای میمونه که نم بارون خورده و دوست دارم همشو به جون بکشم
+ چرا صدات میلرزه؟
_ نمیدونم چم شده
یه حسی بهم میگه ازت جدا نشم
دلم شور میزنه
تابحال اینجوری نشده بودم
مثل اینکه امروز سخت ترین کار خداحافظیه
+ نگران نباش عزیزم
برو به کارات برس
یک ساعت میشه که دیر کردی
وقتی برگردی تمام روز پیش هم هستیم و با هم صحبت میکنیم

امیر دستشو روی بازوی فروغ کشید و با فشردن پلک هاش روی هم حرفشو تایید کرد
که یکدفعه فروغ دستشو جلوی دهنش گرفت و با عجله رفت سمت دست شویی
امیر بی قرار و دل آشوب پشت در بود
گفت
_ چی شد؟
حالت خوبه؟

فروغ با رنگ پریده‌ای در رو باز کرد
با همون حالش گفت
+ تو که هنوز نرفتی
نگران نباش حالم خوبه
یه حالت تهوع ساده بود
_ یعنی چی؟
باید بریم دکتر
ببین رنگ به رو نداری
+ تو برو سر کارت
زنگ میزنم خواهرم بیاد
با اون میرم
اگه نری منم نمیرم دکتر
برو عزیزم
نگران نباش

امیر خلاف میلش رفت اما تمام فکر و دلش مونده بود پیش فروغ
هر چند دقیقه که میگذشت تماس میگرفت تا از حالش باخبر بشه
.
#سکوت_فروغ
#امیر_غلامی
#نویسنده_و_شاعر
کانال تلگرام
https://telegram.me/shorbe_modam
اینستاگرام
Instagram.com/_u/amiiir_gholamii
دیدگاه ها (۱)

قسمت سومفروغ و سیمین رفتن دکتر.بعد از آزمایش و معاینه،پرستار...

قسمت چهارمامیر سکوت کرده بود و نمیخواست چیزی بگه تا حرف فروغ...

قسمت اولنور آفتاب از پنجره زده بود داخل اتاق و افتاده بود رو...

#بد_بوی #پارت_۱۰ حیمسون غیبش زده خیس عرقم سرم گیج میره صدای ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_283باشه ای گفت و با یه...

۹ نکته‌ای که زندگیت رو عوض می‌کنن 👇1️⃣ با کوچیک‌ترین قدم شرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط