پارت ۷۶۵
پارت ۷۶۵
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی باذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_/نمیگی بیاد نه؟
_نه
از شدت اعصبانیت چراغ خواب کنار تخت برداشتم پرت کردم سمتش ...سریع از جاش بلند شد ...
_/چته روانی همه تون زده به سرتون...
بلند شد رفت...سرمو تو دستام گرفتم ...چرا به حرف امیر گوش نکردم...دوباره صدای باز شدن در اومد با فکر اینکه دوباره سپهره اومده حرصمو دربیاره حتی نگاهشم نکردم...نشست کنار تخت...سرمو اروم نوازش کرد...
_خانومم ...!
سرمو بلند کردم...اشکامو پاک کردم...
_/خیلی بد قولی شاهین...تو گفتی اگه باهات راه بیام اونکارو نمیکنی...
_نکردم ! اثر اون شکلاته س...تا چند ساعت دیگه درست میشه...چون اولین بارت بوده مصرف میکردی بدنت عوارض نشون داده...
_/مگه چی تو اون شکلات کوفتی بوده!!
_یه کم خورده مواد اونم برای اینکه اروم باشی...
_/تو بهم مواد دادی!!! واقعا باورم نمیشه
بیشتر بهم نزدیک شد...حالم داشت بهم میخورد از نزدیکی و عطرش...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی باذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_/نمیگی بیاد نه؟
_نه
از شدت اعصبانیت چراغ خواب کنار تخت برداشتم پرت کردم سمتش ...سریع از جاش بلند شد ...
_/چته روانی همه تون زده به سرتون...
بلند شد رفت...سرمو تو دستام گرفتم ...چرا به حرف امیر گوش نکردم...دوباره صدای باز شدن در اومد با فکر اینکه دوباره سپهره اومده حرصمو دربیاره حتی نگاهشم نکردم...نشست کنار تخت...سرمو اروم نوازش کرد...
_خانومم ...!
سرمو بلند کردم...اشکامو پاک کردم...
_/خیلی بد قولی شاهین...تو گفتی اگه باهات راه بیام اونکارو نمیکنی...
_نکردم ! اثر اون شکلاته س...تا چند ساعت دیگه درست میشه...چون اولین بارت بوده مصرف میکردی بدنت عوارض نشون داده...
_/مگه چی تو اون شکلات کوفتی بوده!!
_یه کم خورده مواد اونم برای اینکه اروم باشی...
_/تو بهم مواد دادی!!! واقعا باورم نمیشه
بیشتر بهم نزدیک شد...حالم داشت بهم میخورد از نزدیکی و عطرش...
۳.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.