طعم آب
طعم آب
PART9
کوک. خوب کارتو بلدی . راستی درباره پیشنهادم فکر کردی
پنی. آره. فکر کردم . قبوله میام اونجا کار کنم.
کوک. نگفتم کار کنی . گفتم بیای چیزایی ک یاد داری رو ب کار آموز ها یاد بدی .
پنی . باشه بابا همون.
خیلی خوب شد هم توی کالج میتونم ببینمش هم توی کلاسا.
پنی. اون زخم روی دستت تازست
چجوری اون رو دید که خودمم نفهمیدم
کوک. مشکلی نیست طرحشو بیار بکشیم دیگه
پنی . اون مهم تر از ط نیست.
یک حسی بهم میگفت دوست داره ک این حرفو زد .
یا شاید ب خاطر اینه ک استادشم .
ولی اون نمیدونست ک من نسبت بهش احساس دارم.
نمیخواستم بفهمه .
با زدن دست پنی ب شونم از فکر و خیال اومدم بیرون
پنی . چیشده چرا قرمز شدی حالت خوبه .
کوک. آره خوبم .
دستشو گذاشت رو پیشونیم و گفت.
داغی چرا حالت خوب نیست میرم برات یک دمنوش بیارم .
ن واقعا حالم خیلی خراب شد نمیدونم چرا وقتی بهش فکر میکنم گرمم میشه هیچی دیگه نمیفهمم و میخوام خنده هاش و کیوت بازیاشو ببینم توی این سه چهار هفته شده ملکه کیوت قلبم .
پنی. کوک . کوک . بیا پایین دمنوشت رو بخور تا گرمه
رفتم پایین دیدم سه تا لیوان دمنوش روی میزه
کوک. چه خبره فقط دمای بدنم بالاست.
پنی . بخور تا بدتر نشدی .
کوک . نمیخورم.
نشست کنارم و با چشمای خوشگلش نگام کرد گفت بخور دیگه بدتر میشه مریضیت.
کوک. اینجوری نگام نکن .
پنی چرا؟
کوک. چون زشتی (با پوزخند)
پنی . یاا خودتو توی آیینه دیدی هومم.
کوک. اوهوم اما ب خوشگلی تو ک نیستم.
چشماش توی چشمام گره خورد و همینجوری نگام کرد و سرشو انداخت پایین
کوک. چیه .
پنی فک نکنم دیگه این رازو بتونم پنهون کنم.
کوک. چیشده ؟!
پنی. اوم . خوب .من . (ب آرومی ) یک حسایی نسبت ب تو دارم و نمیتونم پنهانش کنم.
توی قلبم هرج و مرج شده بود انگار این حرف برای قلبم مهم بود .
PART9
کوک. خوب کارتو بلدی . راستی درباره پیشنهادم فکر کردی
پنی. آره. فکر کردم . قبوله میام اونجا کار کنم.
کوک. نگفتم کار کنی . گفتم بیای چیزایی ک یاد داری رو ب کار آموز ها یاد بدی .
پنی . باشه بابا همون.
خیلی خوب شد هم توی کالج میتونم ببینمش هم توی کلاسا.
پنی. اون زخم روی دستت تازست
چجوری اون رو دید که خودمم نفهمیدم
کوک. مشکلی نیست طرحشو بیار بکشیم دیگه
پنی . اون مهم تر از ط نیست.
یک حسی بهم میگفت دوست داره ک این حرفو زد .
یا شاید ب خاطر اینه ک استادشم .
ولی اون نمیدونست ک من نسبت بهش احساس دارم.
نمیخواستم بفهمه .
با زدن دست پنی ب شونم از فکر و خیال اومدم بیرون
پنی . چیشده چرا قرمز شدی حالت خوبه .
کوک. آره خوبم .
دستشو گذاشت رو پیشونیم و گفت.
داغی چرا حالت خوب نیست میرم برات یک دمنوش بیارم .
ن واقعا حالم خیلی خراب شد نمیدونم چرا وقتی بهش فکر میکنم گرمم میشه هیچی دیگه نمیفهمم و میخوام خنده هاش و کیوت بازیاشو ببینم توی این سه چهار هفته شده ملکه کیوت قلبم .
پنی. کوک . کوک . بیا پایین دمنوشت رو بخور تا گرمه
رفتم پایین دیدم سه تا لیوان دمنوش روی میزه
کوک. چه خبره فقط دمای بدنم بالاست.
پنی . بخور تا بدتر نشدی .
کوک . نمیخورم.
نشست کنارم و با چشمای خوشگلش نگام کرد گفت بخور دیگه بدتر میشه مریضیت.
کوک. اینجوری نگام نکن .
پنی چرا؟
کوک. چون زشتی (با پوزخند)
پنی . یاا خودتو توی آیینه دیدی هومم.
کوک. اوهوم اما ب خوشگلی تو ک نیستم.
چشماش توی چشمام گره خورد و همینجوری نگام کرد و سرشو انداخت پایین
کوک. چیه .
پنی فک نکنم دیگه این رازو بتونم پنهون کنم.
کوک. چیشده ؟!
پنی. اوم . خوب .من . (ب آرومی ) یک حسایی نسبت ب تو دارم و نمیتونم پنهانش کنم.
توی قلبم هرج و مرج شده بود انگار این حرف برای قلبم مهم بود .
۵.۷k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.