قاب عکس تو توی دستم بود
قاب عکس تو توی دستم بود
اشک در چشمهای خستم بود
زندگی راضی از شکستم بود
دست بردم به تیغ...یادم نیست
فکر کردن به چشم گیرایت
دودلی ها و "شاید...اما.." یت
نه... محال است پر شود جایت
بعد آهی عمیق...یادم نیست
خاطراتت مرور شد در من
دست در موی لخت تو بردن
از حسد های دوست یا دشمن
فکر کن یک رفیق...یادم نیست
خاطراتت مرا که دلخور کرد
خون من سطح فرش را پر کرد
مرگ وصل مرا تصور کرد
مادر آمد و جیغ... یادم نیست
پدرم گریه کرده بود...نه نه
_دکتر از حال او بگو...نه نه
سر تکان داد و گفت : او ... نه نه
آخرش را دقیق یادم نیست
اشک در چشمهای خستم بود
زندگی راضی از شکستم بود
دست بردم به تیغ...یادم نیست
فکر کردن به چشم گیرایت
دودلی ها و "شاید...اما.." یت
نه... محال است پر شود جایت
بعد آهی عمیق...یادم نیست
خاطراتت مرور شد در من
دست در موی لخت تو بردن
از حسد های دوست یا دشمن
فکر کن یک رفیق...یادم نیست
خاطراتت مرا که دلخور کرد
خون من سطح فرش را پر کرد
مرگ وصل مرا تصور کرد
مادر آمد و جیغ... یادم نیست
پدرم گریه کرده بود...نه نه
_دکتر از حال او بگو...نه نه
سر تکان داد و گفت : او ... نه نه
آخرش را دقیق یادم نیست
۴.۷k
۰۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.