ابروهات بخاطر تعجب بهم نزد شددتر شخص
ابروهات بخاطرِ تعجب بهم نزديك شد.دكترِ شخصى؟
اوه البته كه اين مرد يك بوكسور حرفه اى بود و امكان نداشت كه دكترِ شخصى نداشته باشه!
لبخندِ نصفه و نيمه اى زدى و يك قدم سمتِ در خونه برداشتى:
جمله ات اما، زمانى كه با اولين قدم؛ پات به طرزِ غيرقابل تحملى تير كشيد و بعد زانوهات خالى شدن؛ قطع و بعد براىِ پخش شدن كفِ زمين آماده شدى كه؛ دستى قدرتمند پهلوهات رو از پشت گرفت و مانع افتادنت شد:
سرت رو سمتِ مردِ پشت سرت برگردوندى.
متوجه جمله اى كه احتمالا به زبانِ ايتاليايى بيان كرده بود؛ نشده بودى و همين موضوع هم كنجكاويت رو قلقلك ميداد:
"آممم..ميدونيد..يعنى خب..من ايتاليايى بلد نيستم!"
مردِ بزرگتر كه حالا برخلافِ تصوراتِ خودش، لمست كرده بود؛ تابى به چشمهاش داد:
"كلاسِ خصوصى بزارم برات؟"
گفت و بعد از اتمامِ جمله اش؛ مقابلِ نگاهِ ناباورت خم و برايد استايل بغلت كرد.
خب..مثلِ اينكه اونقدرا هم كه فكر ميكردى از لمس شدن و لمس كردن تنفر نداشت!
دهان باز كردى تا چيزى بگى اما؛ مردِ بزرگتر پيشدستى كرد و گفت:
لبهات رو كمى به جلو متمايل كردى و هومى كشيدى:
"خب..من از سوزن و اينا ميترسم!"
هوسوک همونطور كه درِ خونه رو با پاش ميبست؛ نيم نگاهى بهت انداخت:
"پس نبايد با سرعتِ بالا رانندگى ميكردى تا كارت به اينجا بكشه!"
لبِ پايينت رو گزيدى:
"ميشه تا موقعى كه معاينه ام ميكنه..تو بغلت بمونم..؟"
خب..سو استفاده از موقعيت كه چيز بدى نبود، مگه نه؟
مردِ بزرگتر آهى كشيد.همونطور كه سمتِ كاناپه حركت ميكرد؛ با جديت لب زد:
"ميشه..!"
خب دوستان ماهی دم به تله داد😂😂
شاید باورتون نشه ولی ایشون بیش از حد تایپه.. 😔🛐
اوه البته كه اين مرد يك بوكسور حرفه اى بود و امكان نداشت كه دكترِ شخصى نداشته باشه!
لبخندِ نصفه و نيمه اى زدى و يك قدم سمتِ در خونه برداشتى:
جمله ات اما، زمانى كه با اولين قدم؛ پات به طرزِ غيرقابل تحملى تير كشيد و بعد زانوهات خالى شدن؛ قطع و بعد براىِ پخش شدن كفِ زمين آماده شدى كه؛ دستى قدرتمند پهلوهات رو از پشت گرفت و مانع افتادنت شد:
سرت رو سمتِ مردِ پشت سرت برگردوندى.
متوجه جمله اى كه احتمالا به زبانِ ايتاليايى بيان كرده بود؛ نشده بودى و همين موضوع هم كنجكاويت رو قلقلك ميداد:
"آممم..ميدونيد..يعنى خب..من ايتاليايى بلد نيستم!"
مردِ بزرگتر كه حالا برخلافِ تصوراتِ خودش، لمست كرده بود؛ تابى به چشمهاش داد:
"كلاسِ خصوصى بزارم برات؟"
گفت و بعد از اتمامِ جمله اش؛ مقابلِ نگاهِ ناباورت خم و برايد استايل بغلت كرد.
خب..مثلِ اينكه اونقدرا هم كه فكر ميكردى از لمس شدن و لمس كردن تنفر نداشت!
دهان باز كردى تا چيزى بگى اما؛ مردِ بزرگتر پيشدستى كرد و گفت:
لبهات رو كمى به جلو متمايل كردى و هومى كشيدى:
"خب..من از سوزن و اينا ميترسم!"
هوسوک همونطور كه درِ خونه رو با پاش ميبست؛ نيم نگاهى بهت انداخت:
"پس نبايد با سرعتِ بالا رانندگى ميكردى تا كارت به اينجا بكشه!"
لبِ پايينت رو گزيدى:
"ميشه تا موقعى كه معاينه ام ميكنه..تو بغلت بمونم..؟"
خب..سو استفاده از موقعيت كه چيز بدى نبود، مگه نه؟
مردِ بزرگتر آهى كشيد.همونطور كه سمتِ كاناپه حركت ميكرد؛ با جديت لب زد:
"ميشه..!"
خب دوستان ماهی دم به تله داد😂😂
شاید باورتون نشه ولی ایشون بیش از حد تایپه.. 😔🛐
- ۴۷۹
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط