به این جا رسیده ام که تو تنها ضرورت منی

به این جا رسیده ام که "#تو" تنها ضرورت منی،
به عبارت دیگر گور بابای همه چیز بدون تو!
داشتن تو، اوجب واجبات است،
اصلا مگر می شود تو را نداشت؟
تو "ضرورت" داری،
آنجا که عصرها در انتخاب لباس مردد می شوم،
و دستهای تو باید یک رنگ را خوشبخت کند.
تو ضرورت داری،
آنجا که میخواهم ولیعصر را پابه پای چنارهایش گز کنم، وتو باید با انگشت مغازه ها را نشان دهی
تا من رصد کنم.
تو ضرورت داری،
آنجا که دستان سردم را در جیب فرو می کنم،
آنجا که فروردین،
دستان تو را کم دارم.
تو ضرورت داری،
آنجا که گوشه نشین نیمکت های دو نفره پارک ملت می شوم
و من کیفم را گذاشته ام
جای خالی تو که مثلا فکر کنم
رفته ای تا دستشویی و برگردی!
تو ضرورت داری،
آنجا که هوا هی آلوده می شود
و نفسم را تنگ می کند،
و عطر تو را کم دارد تا واکسینه ام کند.
تو ضرورت داری،
آنجا که دارم همان آهنگ همیشگی را گوش می دهم،
و این هندزفری دو تا گوشی دارد
لامصب،
یکی من یکی تو!
تو ضرورت داری،
آنجا که برای شناسنامه،
صفحه "وسطی" هم گذاشته اند،
و اسم مبارک تو باید سیاهش کند!
تو خیلی ضرورت داری،
آنقدر زیاد که وقتی از فرط اشک بالشم را خیس می کنم،
گونه های خیسم دست های تو را می طلبد...


#یاسین_کرمی
دیدگاه ها (۹)

گاهی خسته می شوم ، نام تو را می گویم . گاهی دلتنگ می شوم نام...

افسانه هامیدان عشاق بزرگندماعاشقان کوچک بی داستانیم!#حسین_من...

گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویشدردیـست در دلــم که ز دیـوار...

عشق در یک نگاه وجود ندارد ، یعنی وجود خارجی دارد اما وجود با...

1- خود Mehran با اون زخم روی چشمش نمادی از " شیطان " هست2- د...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط