part

part16
فلش بک به چهار سال پیش=>
..:ا/ت و خیلی دوسش دارم میخوام برای من باشه ولی اون فقط ۱۵ سالشه چطور؟!
یکی از شرکام یه پیشنهاد خوب بهم داده بود
اون پسر، ناشناس و شبانگاه به عمارت پدر بزرگ دخترک میره و ا/ت و میدزده و وقتی پدر بزرگ دخترک از این ماجرا با خبر میشه و یکی از بزرگ ترین و خطر ناک ترین مافیا های جهان بوده نمیزاره نوه ی عزیز دوردونش بیشتر از این پیش اون عوضی بمونه و در عرض یک روز دخترک و پس میگیره و اون حرومزاده رو از ارث محروم میکنه
پایان فلش بک<=
ویو بورام
واقعا خوشحال بودم بعد سه سال دوباره ا/ت و میبینم ولی ا/ت انگار نه انگار باید همه چیز و برام تعریف کنه که کی جای منو توی این مدت براش گرفته که انقدر راحت بود که حتی یه زنگم نزده به من
ا/ت داشت میرفت بالا خیلی ماتم گرفته بود فک کنم از اینکه قراره اون پسر عموی عوضیش و دوباره ببینه بی نهایت ناراحته
پسر عموی ات کیم چانگ وو توی ۱۵ سالگی ی ا/ت قصد تجاوز بهشو داشت من اونموقع سه سال از ات بزرگتر بودم اما پدر بزرگش وقتی از این ماجرا خبر دار شد خیلی راحت و سریع نوه اش و پیدا کرد ا/ت تمام اون شب و گریه میکرد مثل ابر بهاری میبارید چشماش پف کرده بود و نوک بینیش قرمز
ا/ت دختری بازیگوش بود کودک درون فعالی داشت اما بعد اون اتفاق با هیچ کس ب جز من که دوست چندین و چند سالش بودم گرم نمیگرفت هیچ وقت جلوی کسی لبخند نزد و خشن بود اما با من مهربون این دختر واقعا عجیبه.
همینطور توی صداهای افکارم قرق بودم که یک حیوان بیشعوری رشته افکارم و پاره کرد
ا/ت.. هییی بورام بلا به چی فک میکنی (خنده)
بورام.. به اینکه باز قراره از دست تو بدبختی بکشم(شوخی و خنده)
ا/ت.. غذای من امادس
بورام.. پنج دقیقه دیگه بیا بلمون😂
ا/ت.. مرسی
پرش زمانی به صبح چند روز بعد
با نوری که با چشمم برخورد میکرد و کاملا منو از خواب کشیده بود بیرون و صدای بورام وحشی بیدار شدم
ا/ت.. یاااااا بورام چته
بورام.. پاشو زنگ زدن گفتن بابا بزرگ فردا صبح از بیمارستان میاد
ا/ت.. این که خیلی خوبه
بورام.. میخواستیم جشن بگیریما(هول و کیوت)
ا/ت.. واییی پاک یادم رفت
بورام.. انشالله در جریان بودی که امروز هیچ کدوم از ندیمه های بخش A نیستن
ا/ت.. کدوم گوریننن(عصبی و دارک)
بورام.. یا چته مرخصی دارن
ا/ت.. امروز همه چی بر عکسه هیچ کس نیست پس کارارو کی بکنه
بورام.. زنگ میزنم نیلا بیاد
ا/ت.. نیلا؟؟؟!
بورام.. اره دیگه
ا/ت.. اون بشر منو بعد سه سال ببینه سکته میکنه(شوخی و قهقهه)
بورام.. من میرم پایین زنگ بزنم
ویو بورام
با کلی قر قر بلندش کردم رفتم پایین و به نیلا زنگ زدم و براش تمام ماجرا رو تعریف کردم که گفت فقط برای ا/ت میاد
بورام.. ای سگ منم اینجاما
نیلا.. تو که ادم نیستی
نیلا.. من حاضر شم الان میااااامممم(ذوق و جیغ)
بورام.. مرگ چته
نیلا.. ببخشید بابای
بورام.. بای بای
پایان تماس
ویو ا/ت
بورام رفت بیرون و منم پاشدم و رفتم wc کارای لازم و انجام دادم و اومدم روتین صبحمو کردم و لباس خوابمو با یک کراپ و شلوار بگ عوض کردم چون بادیگارد ها امروز همه جای خونه پلاس بودن باید شلوار بپوشم عح بدم میاد از همشون
خب قضیه نیلا
راستش نیلا یکی از دوستامونه قبلا ندیمه عمارت بود اما بابا بزرگ وقتی فهمید خوانواده داره اونو برگردوند به خانوادش نیلا همسن منه و بورام سه سال از ما بزرگ تره
بسه دیگه به سمت پله ها رفتم که
پایان
دیدگاه ها (۰)

part 17 و پایین رفتم دیدم بورام صبحانه رو اماده کرده نشستیم ...

part 18نیلا.. اسمت چیه&م .... من...ن.. نامرامنیلا.. تو برو و...

دوستان پارت جدید گذاشته شد و اینکه کاور فیکمون عوض میشه پارت...

part 15آت.. خب واسه برگشتن یه همچین جیگری حتما باید جشن بگیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط