"انتقام شجاعانه "
"انتقام شجاعانه "
اپیزود ۱۵
مدرسه که تموم شد باز رفتیم پشت بوم وقتی میرفتیم بالا باجی بهم گفت " امروز اول بریم خونه لباسامون عوض کنیم بریم مدرسه باشه ؟ " منم سرمو تکون دادم " باشه حتما " رفتیم بالا عنتر خانم وایساده بود داشت چپ چپ نگامون میکرد
باجی " بله سنپای کارمون داشتین ؟ "
معلم " بله باجی ، شما دوتا باهم اینهمه مدت کجا بودین ؟ "
یوکی " سنپای ، ما داشتیم میومدیم مدرسه دعوا شده بود دیگه منتظر موندیم تموم شه دیر شد "
معلم " دفعه بعدی از یه جای دیگه بیاین فهمیدین ؟"
یوجی " بله سنپای "
منو باجی رفتیم به سمت ایستگاه و سوار شدیم و رفتیم خونه کلید زدم و رفتم تو " من برگشتم خانم سانو "
خانم سانو " سلام چرا موهات همچینه ؟ "
یوکی " یکم زیر بارون موندم "
خانم سانو " برو حموم بعد موهات رو سشوار بزن "
یوکی " چشم خانم سانو "
رفتم تو اتاقم کیفم رو گذاشتم و مستقیم رفتم حموم یه لباس پوشیدم که دامن داشت ولی آبی بود زیاد دوسش ندارم برای همین مشکیش رو پوشیدم موهام رو سشوار زدم و چتری هامو اتو زدم و رفتم بیرون " من میرم خانم سانو " خانم سانو اومد جلوم وایساد " باشه عزیزم دیر برنگرد و دعوا نکن " منم لبخند زدم " چشم خانم سانو " و رفتم تا ایستگاه اتوبوس نشستم تا باجی بیاد ازینکه دامن به این کوتاهی پوشیده بودم زیاد راحت نبودم ولی نمیتونستم باز برگردم خونه و شلوار بپوشم چون باید هم لباسمو عوض میکردم هم آرایشم رو هم موهامو برای همین کاری نکردم
باجی اومد " سلام یوکی چان " منم بلند شدم " سلام باجی کون " نشستیم رو صندلیا
باجی " من پول کافه رو حساب میکنم تو پول سینما اوکی ؟ "
یوکی " باشه "
اتوبوس اومد و سوار شدیم
وقتی رسیدیم سینما تصمیم گرفتیم یه فیلم ترسناک ببینیم من بلیط و پاپ کرن و آبمیوه رو خریدم و رفتیم ببینیم فیلمه بیش از حد ترسناک بود من بعضی جاها چشام رو میبستم ولی نمیخواستم باجی چان متوجه بشه که میترسم وقتی تموم شد اومدیم بیرون باجی کون نشوندم رو صندلی و گوشیش رو در آورد و یه ویدیو بهم نشون داد که دیگه فیلمه رو فراموش کردم بعدش رفتیم کافه و غذا خوردیم و رفتیم پارک و بستنی خوردیم
باجی " میدونی یوکی .... من کسایی رو که دوست دارم رو اگه یروز نبینم نمیتونم دووم بیارم ... و اگه دووم هم بیارم آمادگی ندیدن تو رو ندارم "
یلحظه اون دوسم داره ؟
بلند شد منم بلند شدم
باجی " من وقتی باهاتم خوشحالم و هیچ غمی ندارم نمیترسم و شجاعم دوست دارم یوکی ، بیا قرار بزاریم "
شوکه شده بودم یوکی " منم دوست دارم باجی " اینقدر هول کرده بودم که میخواستم برم جلو ببوسمش..... ولی خب فقط یکم رفتم جلو با اینکه من نکردم ولی اون پایین اومد و صورتش رو جلوی صورتم گذاشت و لبش رو ...
اپیزود ۱۵
مدرسه که تموم شد باز رفتیم پشت بوم وقتی میرفتیم بالا باجی بهم گفت " امروز اول بریم خونه لباسامون عوض کنیم بریم مدرسه باشه ؟ " منم سرمو تکون دادم " باشه حتما " رفتیم بالا عنتر خانم وایساده بود داشت چپ چپ نگامون میکرد
باجی " بله سنپای کارمون داشتین ؟ "
معلم " بله باجی ، شما دوتا باهم اینهمه مدت کجا بودین ؟ "
یوکی " سنپای ، ما داشتیم میومدیم مدرسه دعوا شده بود دیگه منتظر موندیم تموم شه دیر شد "
معلم " دفعه بعدی از یه جای دیگه بیاین فهمیدین ؟"
یوجی " بله سنپای "
منو باجی رفتیم به سمت ایستگاه و سوار شدیم و رفتیم خونه کلید زدم و رفتم تو " من برگشتم خانم سانو "
خانم سانو " سلام چرا موهات همچینه ؟ "
یوکی " یکم زیر بارون موندم "
خانم سانو " برو حموم بعد موهات رو سشوار بزن "
یوکی " چشم خانم سانو "
رفتم تو اتاقم کیفم رو گذاشتم و مستقیم رفتم حموم یه لباس پوشیدم که دامن داشت ولی آبی بود زیاد دوسش ندارم برای همین مشکیش رو پوشیدم موهام رو سشوار زدم و چتری هامو اتو زدم و رفتم بیرون " من میرم خانم سانو " خانم سانو اومد جلوم وایساد " باشه عزیزم دیر برنگرد و دعوا نکن " منم لبخند زدم " چشم خانم سانو " و رفتم تا ایستگاه اتوبوس نشستم تا باجی بیاد ازینکه دامن به این کوتاهی پوشیده بودم زیاد راحت نبودم ولی نمیتونستم باز برگردم خونه و شلوار بپوشم چون باید هم لباسمو عوض میکردم هم آرایشم رو هم موهامو برای همین کاری نکردم
باجی اومد " سلام یوکی چان " منم بلند شدم " سلام باجی کون " نشستیم رو صندلیا
باجی " من پول کافه رو حساب میکنم تو پول سینما اوکی ؟ "
یوکی " باشه "
اتوبوس اومد و سوار شدیم
وقتی رسیدیم سینما تصمیم گرفتیم یه فیلم ترسناک ببینیم من بلیط و پاپ کرن و آبمیوه رو خریدم و رفتیم ببینیم فیلمه بیش از حد ترسناک بود من بعضی جاها چشام رو میبستم ولی نمیخواستم باجی چان متوجه بشه که میترسم وقتی تموم شد اومدیم بیرون باجی کون نشوندم رو صندلی و گوشیش رو در آورد و یه ویدیو بهم نشون داد که دیگه فیلمه رو فراموش کردم بعدش رفتیم کافه و غذا خوردیم و رفتیم پارک و بستنی خوردیم
باجی " میدونی یوکی .... من کسایی رو که دوست دارم رو اگه یروز نبینم نمیتونم دووم بیارم ... و اگه دووم هم بیارم آمادگی ندیدن تو رو ندارم "
یلحظه اون دوسم داره ؟
بلند شد منم بلند شدم
باجی " من وقتی باهاتم خوشحالم و هیچ غمی ندارم نمیترسم و شجاعم دوست دارم یوکی ، بیا قرار بزاریم "
شوکه شده بودم یوکی " منم دوست دارم باجی " اینقدر هول کرده بودم که میخواستم برم جلو ببوسمش..... ولی خب فقط یکم رفتم جلو با اینکه من نکردم ولی اون پایین اومد و صورتش رو جلوی صورتم گذاشت و لبش رو ...
۳.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.