رمان چشمآن خمار تو

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓

پارت ' 3 '


به بیرون خیره شده بودم که ماان زد رو ترمز
مثل اینکه رسیدیم یه بوس رو گونش زدم و پریدم پایین

انقدر دوییده بودم که فکر کنم سرخ شده بودم
خواستم خیلی یهویی بدون در زدن برم تو که که یهو یاد حرفای هلنا افتادم و که گفته بود این یارو چقد سگه

ایششششش

مجبورانه در زدم که صدای بمی اومد بیرون

+ بفرمایین

درو باز کردم که فهمید یکی از دانشجوهاام گفت

+ بیرون بعد از من هیچ دانشجویی حق وارد شدن داخل کلاس رو نداره خانمِ ؟

_ زارع هستم استاد

وای چ دافیه خدایی این استادمون نه اصلا داف نیست گوریل وحشی ایششش اخمی کردم و گفتم

_ استاد دیگه دیر نمیام سر کلاساتون

مکسی کرد با یه چشم غره غلیظ و نگاهی جدی و عصبی گفت

+ بفرمایین بشینین خانم زارع دفعه بعدی که دیر اومدین کلا دیگه نیاین

شکلکی براش در آوردمو گفتم

چشم استاد
مرتیکه پرو رو مخ

رفتم و کنار هلنا نشستم


[🥂[<🥀•🦉🌙🖇🦋~♥️~🦋🖇🌙🦉•🥀>]🥂]
دیدگاه ها (۰)

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓پارت ' 4 '_ سلام وای چقدر...

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓پارت ' 5 ' پوف کلافه ای ک...

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓پارت ' 2 '_ چشم مامان خوش...

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓پارت ' 1 'اه رژلب قشنگم ن...

بیب من برمیگردمپارت : 68+ میدونی کجا قراره قرارداد ببندیم؟ _...

با نوری که خورد تو صورتم بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط