امید پارت6
#امید #پارت6
انقدر گریه کردم تا خوابم برو با صدای زنگ گوشی از خواب پریدم
_اوه جیسو هشت بار زنگ زده
گوشیرو بر میدارم جواب بهش میدم
_بله
_چیشد جاییو پیدا کردم
بغض به گلوم هجوم اورد بغضمو قورت دارم. ادامه دادم
_یه کاریش میکنم خداحافظ
از خوابگاه رفتم بیرون
_لیسا اول باید کار پیدا کنی
رفتم بیرون همه جا دنبال کار گشتم بلاخره یه جا برداشتن
به ساعتم نگاه کدم
_ الان دیرم میشه
رفتم سمت خوابگاه که مدیرمون بهم گفت
_لیسا فردا همه جا بستس. جایی رو داری بری
_نه هنوز
سری تکون داد رفت رفتم سمت خوابگاهمون تهیونگ و کوکی وسایلشونو جمع میکردم
_سلام
بهم خیره شدن
_سلام
تهیونگ نشست روی تخت
-تو نمیری خونتون
نفسمو آه مانند بیرون دادم
-چرا منم میرم
-خوب بیا وسایل تو جمع کن
رفتم سمت کمودم الکی وسایلمو جمع کردم لبخند مصنوعی زدم
-کریسمس خوش بگذره
بجای جواب فقط لبخند بهم زدن گوشی مو برداشتم ساعت و نگاه کردم
- فهلا من برم بای
الکی رفتم بیرون واسه خودم می گشتم
-الان باید کجا بخوابم
همینجوری تو خیابون راه میرفتم مقصدی نداشتم که برم پالتو تنم کردم رفتم سمت مغازه خداروشکر حداقل یکم پول داشتم
لایک یادت نره
انقدر گریه کردم تا خوابم برو با صدای زنگ گوشی از خواب پریدم
_اوه جیسو هشت بار زنگ زده
گوشیرو بر میدارم جواب بهش میدم
_بله
_چیشد جاییو پیدا کردم
بغض به گلوم هجوم اورد بغضمو قورت دارم. ادامه دادم
_یه کاریش میکنم خداحافظ
از خوابگاه رفتم بیرون
_لیسا اول باید کار پیدا کنی
رفتم بیرون همه جا دنبال کار گشتم بلاخره یه جا برداشتن
به ساعتم نگاه کدم
_ الان دیرم میشه
رفتم سمت خوابگاه که مدیرمون بهم گفت
_لیسا فردا همه جا بستس. جایی رو داری بری
_نه هنوز
سری تکون داد رفت رفتم سمت خوابگاهمون تهیونگ و کوکی وسایلشونو جمع میکردم
_سلام
بهم خیره شدن
_سلام
تهیونگ نشست روی تخت
-تو نمیری خونتون
نفسمو آه مانند بیرون دادم
-چرا منم میرم
-خوب بیا وسایل تو جمع کن
رفتم سمت کمودم الکی وسایلمو جمع کردم لبخند مصنوعی زدم
-کریسمس خوش بگذره
بجای جواب فقط لبخند بهم زدن گوشی مو برداشتم ساعت و نگاه کردم
- فهلا من برم بای
الکی رفتم بیرون واسه خودم می گشتم
-الان باید کجا بخوابم
همینجوری تو خیابون راه میرفتم مقصدی نداشتم که برم پالتو تنم کردم رفتم سمت مغازه خداروشکر حداقل یکم پول داشتم
لایک یادت نره
۳۳.۴k
۲۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.