انگیزهایبرایعشق

#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت17
تهیونگ رفت سمت اون پسره
_من میبرمش خونشون، کوک
کوک خندید
_نوچ
دستمو گرفت کشید که تهیونگ داد زد
_زن منو کجا میخوای ببری
کوک برگشت سمتش، زد زیر خنده
_میشناسیش؟؟؟!
باید چی میگفتم
_امممم!
کوک پوزخند زد
_این کاراش یعنی نه
نفس عمیقی کشیدم
_م... من میشناسمش
کوک شوکه دستمو ول کرد رفت سمت تهیونگ بغلش کرد
_ببخشید!
تهیونگ اومد دستمو گرفت پرت کرد تو ماشین خودش نشست پشت فرمون
_چرا فرار کردی؟؟؟!
نفس عمیقی کشیدم
_چون.... تو همیشه باهام بدی
بلند زد زیر خنده
_بهت گفته بودم که اومدی اون خونه تا عذاب بکشی میگه نه؟؟؟؟
زیر لب زمزمه کردم
_اروم باش جنی
رسیدم عمارت
_پیاده شو
_نمیخوام!
اومد سمتم دستمو گرفت بغلم کرد داد زدم
_بزارم زمین، ازت متنفرم
کاملا برعکس من دوستش داشتم خیلی زیاد ولی اون همچین احساسی بهم نداشت و باعث میشد قلبم تیکه تیکه بشه رفتیم داخل منو گذاشت روی تخت خودش رفت سمت بالکن
_ببینم تو نمیخوای دست از سرم برداری
هیچ جوابی بهم نداد
_جواب منو بده
اومد سمت تخت نشست روش از روی تخت بلند شدم که دستمو کشید پرت شدم تو بقلش اخم کرد
_چیکار میکنی هان؟؟؟!
دیدگاه ها (۳)

#انگیزه.ای.برای.عشق#پارت19رفت از اتاق بیرون درو بست خواب به ...

#امید #پارت6انقدر گریه کردم تا خوابم برو با صدای زنگ گوشی ا...

😐😐😐😐😐😐من دیگه حرفی ندارم الان میزارم

#انگیزه.ای.برای.عشق#پارت16تهیونگ رفت سمت جیمین یه مشت زد تو ...

black flower(p,312)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط