گناه قلب من بر گردن چشمان زیبایت

......

گناه قلب من بر گردن چشمان زیبایت
تپش های دلم در بند گیسوی پریشایت

نشسته‌بردلم‌تیری که از هجر تو میگوید
ز تاک قند لبهایت، کمانین ماه ابرویت

چنان‌مهوش‌که‌نه مه‌پاره‌نه‌مهنازی و نازی
که ماه و مه رخ و مه جو اسیر قد و بآلایت

عزیزمن‌توکزعشق‌میگویی‌سخن چونان
منم مقهور و مدهوش دم گرم مسیحایت

نگاهت آه! آه درد ناکی بود بر قلبم
گناه قلب من بر گردن چشمان زیبایت....
دیدگاه ها (۳)

.......تا بچنگ آرم تو را من پا فشاری می کنماشک خود رادرسر کو...

......من که ترک عشق کردم پس چرا دیوانه ام این چنین هرگز نبود...

......حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کردچرخی زد و آن موی رهایش ...

......بگذار که من با نفسَت شعر بسازمدل را پس این پرده به یک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط