حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کرد
......
حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کرد
چرخی زد و آن موی رهایش خفه ام کرد
تا خواستم از عطر تنش شعر بگویم
شعر و غزل و وزن و هجایش خفه ام کرد
من بوسه زدم ؛ اخم نمود و گره های
پبچیده به ابروی حنایش خفه ا م کرد
یک بار نشد خیره به چشمان من زار
هی سرخ شد و شرم و حیایش خفه ام کرد
عاشق شدم و ناز کشیدن شده کارم
دیوانه شدم ناز و ادایش خفه ام کرد
یک بار نشد پر بدهد این دل مارا
من بال زدم... حال و هوایش خفه ام ....
حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کرد
چرخی زد و آن موی رهایش خفه ام کرد
تا خواستم از عطر تنش شعر بگویم
شعر و غزل و وزن و هجایش خفه ام کرد
من بوسه زدم ؛ اخم نمود و گره های
پبچیده به ابروی حنایش خفه ا م کرد
یک بار نشد خیره به چشمان من زار
هی سرخ شد و شرم و حیایش خفه ام کرد
عاشق شدم و ناز کشیدن شده کارم
دیوانه شدم ناز و ادایش خفه ام کرد
یک بار نشد پر بدهد این دل مارا
من بال زدم... حال و هوایش خفه ام ....
- ۶۵۴
- ۱۱ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط