*my mafia friend*PT36
سوجین:چندوقته نخوابیدی؟؟؟
^خواب؟؟فک کنم پنج شیش ساعت بیشتر نخوابیدم
سوجین:(خنده)پس بیرم بخوابیم؟؟
^اهوم
هردو رفتن توی اتاقای خودشون کاراشون رو کردن.
تهیونگ روی تخت دراز کشیده بودو اشت مبایلشو چک میکرد که سوجین اومد در اتاقو گفت
سوجین:تهیونگ...میتونی فردا به کوک بگی ناهار بیان پیش ما...
^ممنون:)فقط یچی کوک فک نکنم تنها بیاد...یه دختره هستش باهاش زندگی میکنه یجورایی مثل خواهرشه
سوجین:اوکیه اونم میتونه بیاد...
^شب بخیر
سوجین رفت توی اتاق خودش...تهیونگ هم مبایلشو برداشتو به کوک پیام داد
^هوی خرگوش
چندمین که گذشت کوک جواب داد
-بله خرس عسلی؟
^فردا با سولار ناهار بیاین پیش ما...
-به سوجین گفتی؟؟
^اهوم
-چی گفت
^عین چی ذوق کرد
-خوبه...خوشحالم...فردا میبینمت
^ساعت یازده میبینمت
-همینطور...
مبایلشو کنار گذاشتو خوابید...
جین نامجون رو گذاشت خونش و خوش هم به سمت خونش حرکت کرد...نامجون دلش میخواست هیونگشو بدجور سورپرایز کنه...یه احساساتی بینشون داشت شکل میگرفت اما نامجون مطمئن نبود...
=هووممم...شاید باید راجب کنسرت بهش بگم...بگم کنسل شده بعدش به بهونه ی رستوران ببرمش کنسرت...خودشه
لباساشو عوض کردو روی تختش دراز کشیدو لبخندی زد
=اخیششش تخت خودم...
جیمین که طبق معمول از خونه فراری بود راهشو به سمت بیمارستان عوض کرد...توی راه همینطوری که به هوسوک هیونگش فکر میکرد اهنگی از ضبط ماشین پخش شد که انگار با احساستش همخوانی داشت
The evil, it spread like a fever ahead
شر شیوع یافته، مثل تب
It was night when you died, my firefly
شب بود که مُردی، کرمِ شب تابِ من
What could I have said to raise you from the dead?
چی میتونستم بگم، تا تورو از مرگ جدا کنم
Oh, could I be the sky on the Fourth of July?
اوه، آیا میشه من در چهارم جولای آسمان باشم؟
“Well, you do enough talk
خب تو به اندازه ی کافی صحبت کردی
My little hawk, why do you cry?
کبوتر کوچکِ من چرا گریه میکنی؟
Tell me, what did you learn from the Tillamook burn
به من بگو چه چیزی از آتش سوزی تیلاموک
Or the Fourth of July?
یا چهارم جولای یاد گرفتی
We’re all gonna die
ما همه خواهیم مُرد
Sitting at the bed with the halo at your head
روی تخت نشسته ای با حلقهی نوری دور سرت
Was it all a disguise, like junior high?
همهی اینها مبدل بودند؟ مثل دبیرستان؟
Where everything was fiction, future, and prediction
جایی که همه چیز یک افسانه بود، آینده و پیش گویی ها
Now, where am I? My fading supply
الان من کجا هستم؟ آذوقهی محو شده ام
همراه اهنگ اشک میرخت...و رانندگی میکرد..بعد چند مین رسیدو از ماشین پیاده شدو به سمت اتاق هوسوک رفت
#هیونگ....من برگشتم:)
روی کاناپه ی کنار اتاق نشستو اشکاشو پاک کرد
#هیونگ...م.م.من...دلم برات تنگ شده...تو ن.ن.نباید مارو اینجوری تنها بزاری:)
همینطوری که گریه میکرد با صدای ضعیفی به خودش اومد
$م.م.من کجام؟؟
یک لحظه چشماش درخشیدو لبخندی روی لبش ظاهر شد
#ه.هیونگ...ت.تو توی بیمارستانی...
$جیمینا...
#بله هیونگ
$گریه کردی؟؟
#نه نه...خوبم
#م.میخوای دکترو خبر کنم؟؟
$حتما
جیمین از اتاق اومد بیرونو رفتو دکتر هوسوک رو اورد
دک:انتظار نداشتم...در عرض یک شبانه روز به هوش بیاین!نشون میده بدن قویی دارین
دکتر شراطش رو چک کردو گفت
دک:خب اقای جانگ...با عرض تاسف باید بگم شما فلج شدین...اما خب میشه گفت اگه تلاش کنیدو فیزیو تراپی بیاین درست میشه...
$چ.چی؟؟فلج شدم؟؟
دک:اهوم...
#هیونگ خودم کنارتم همه چیو درست میکنیم
$باشه...ممنون
د:تا اخر هفته فک کنم بتونن مرخص بشن
دکتر از اتاق رفت بیرون که جیمین رو به هوسوک گفت
#ه.هیونگگ(بغضش ترکید)
$عاا...گریه نکننن
#هیونگگ...دلم برات تنگ شده بودددد
هوسوک با یه دستش اشکای جیمینو پاک کردو گفت
$گریه میکنی که من بیشتر عذاب میکشم همستر کوچولو
#(خنده)من همسترم؟؟
$یکی از قشنگترین چیزا خندیدن وسط گریست...ره تو همستری
#دلم برات تنگ شده بوددد
.
.
.
خواستم خوشحالتون کنم:)
اسم اهنگ(Fourth of July)
^خواب؟؟فک کنم پنج شیش ساعت بیشتر نخوابیدم
سوجین:(خنده)پس بیرم بخوابیم؟؟
^اهوم
هردو رفتن توی اتاقای خودشون کاراشون رو کردن.
تهیونگ روی تخت دراز کشیده بودو اشت مبایلشو چک میکرد که سوجین اومد در اتاقو گفت
سوجین:تهیونگ...میتونی فردا به کوک بگی ناهار بیان پیش ما...
^ممنون:)فقط یچی کوک فک نکنم تنها بیاد...یه دختره هستش باهاش زندگی میکنه یجورایی مثل خواهرشه
سوجین:اوکیه اونم میتونه بیاد...
^شب بخیر
سوجین رفت توی اتاق خودش...تهیونگ هم مبایلشو برداشتو به کوک پیام داد
^هوی خرگوش
چندمین که گذشت کوک جواب داد
-بله خرس عسلی؟
^فردا با سولار ناهار بیاین پیش ما...
-به سوجین گفتی؟؟
^اهوم
-چی گفت
^عین چی ذوق کرد
-خوبه...خوشحالم...فردا میبینمت
^ساعت یازده میبینمت
-همینطور...
مبایلشو کنار گذاشتو خوابید...
جین نامجون رو گذاشت خونش و خوش هم به سمت خونش حرکت کرد...نامجون دلش میخواست هیونگشو بدجور سورپرایز کنه...یه احساساتی بینشون داشت شکل میگرفت اما نامجون مطمئن نبود...
=هووممم...شاید باید راجب کنسرت بهش بگم...بگم کنسل شده بعدش به بهونه ی رستوران ببرمش کنسرت...خودشه
لباساشو عوض کردو روی تختش دراز کشیدو لبخندی زد
=اخیششش تخت خودم...
جیمین که طبق معمول از خونه فراری بود راهشو به سمت بیمارستان عوض کرد...توی راه همینطوری که به هوسوک هیونگش فکر میکرد اهنگی از ضبط ماشین پخش شد که انگار با احساستش همخوانی داشت
The evil, it spread like a fever ahead
شر شیوع یافته، مثل تب
It was night when you died, my firefly
شب بود که مُردی، کرمِ شب تابِ من
What could I have said to raise you from the dead?
چی میتونستم بگم، تا تورو از مرگ جدا کنم
Oh, could I be the sky on the Fourth of July?
اوه، آیا میشه من در چهارم جولای آسمان باشم؟
“Well, you do enough talk
خب تو به اندازه ی کافی صحبت کردی
My little hawk, why do you cry?
کبوتر کوچکِ من چرا گریه میکنی؟
Tell me, what did you learn from the Tillamook burn
به من بگو چه چیزی از آتش سوزی تیلاموک
Or the Fourth of July?
یا چهارم جولای یاد گرفتی
We’re all gonna die
ما همه خواهیم مُرد
Sitting at the bed with the halo at your head
روی تخت نشسته ای با حلقهی نوری دور سرت
Was it all a disguise, like junior high?
همهی اینها مبدل بودند؟ مثل دبیرستان؟
Where everything was fiction, future, and prediction
جایی که همه چیز یک افسانه بود، آینده و پیش گویی ها
Now, where am I? My fading supply
الان من کجا هستم؟ آذوقهی محو شده ام
همراه اهنگ اشک میرخت...و رانندگی میکرد..بعد چند مین رسیدو از ماشین پیاده شدو به سمت اتاق هوسوک رفت
#هیونگ....من برگشتم:)
روی کاناپه ی کنار اتاق نشستو اشکاشو پاک کرد
#هیونگ...م.م.من...دلم برات تنگ شده...تو ن.ن.نباید مارو اینجوری تنها بزاری:)
همینطوری که گریه میکرد با صدای ضعیفی به خودش اومد
$م.م.من کجام؟؟
یک لحظه چشماش درخشیدو لبخندی روی لبش ظاهر شد
#ه.هیونگ...ت.تو توی بیمارستانی...
$جیمینا...
#بله هیونگ
$گریه کردی؟؟
#نه نه...خوبم
#م.میخوای دکترو خبر کنم؟؟
$حتما
جیمین از اتاق اومد بیرونو رفتو دکتر هوسوک رو اورد
دک:انتظار نداشتم...در عرض یک شبانه روز به هوش بیاین!نشون میده بدن قویی دارین
دکتر شراطش رو چک کردو گفت
دک:خب اقای جانگ...با عرض تاسف باید بگم شما فلج شدین...اما خب میشه گفت اگه تلاش کنیدو فیزیو تراپی بیاین درست میشه...
$چ.چی؟؟فلج شدم؟؟
دک:اهوم...
#هیونگ خودم کنارتم همه چیو درست میکنیم
$باشه...ممنون
د:تا اخر هفته فک کنم بتونن مرخص بشن
دکتر از اتاق رفت بیرون که جیمین رو به هوسوک گفت
#ه.هیونگگ(بغضش ترکید)
$عاا...گریه نکننن
#هیونگگ...دلم برات تنگ شده بودددد
هوسوک با یه دستش اشکای جیمینو پاک کردو گفت
$گریه میکنی که من بیشتر عذاب میکشم همستر کوچولو
#(خنده)من همسترم؟؟
$یکی از قشنگترین چیزا خندیدن وسط گریست...ره تو همستری
#دلم برات تنگ شده بوددد
.
.
.
خواستم خوشحالتون کنم:)
اسم اهنگ(Fourth of July)
۱۶.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.