احساسات آبی

احساسات آبی
season:²
part:⁶⁵
ساعت ۶ شده بود
یونا:بهتره کم کم حاضر شیم
هرکس سمتی رفت...یکی حموم،یکی سرویس،یکی انتخاب لباس
رفتم حموم و بعدش یه لباس سیاه رنگ که نسبتاً بلند و پوشیده بود رو پوشیدم اومدم پیش دخترا
یونا:خب؟چطور شدم؟
با خنده گفت
بورام: واو دقیقاً عین مافیا های سانسور شده شدی
یونا:توأم شبیه دلقکای سیرک شدی
بورام:هنوز حاضر نشدم
چشم غره رفتم
باهینی:خیلی عالی شدی
یونا:ممنون
رفتم پیش تهیونگ که دیدم اون هم کت شلوار سیاه با پیراهن سفید تنشه
تهیونگ:خوشگل شدی
یونا:ممنون تو هم خوشتیپ شدی
تهیونگ:ممنون
یونا: می‌گم باک هیون رو چیکار میکنیم؟کسی نیست ازش مواظبت کنه
تهیونگ:مشکلی نیست با خودمون میبریمش
یونا:زده به سرت؟اگه چیزیش بشه چی
تهیونگ:بازم میمونه ماشین
یونا:اگه بدزدنش چی
تهیونگ:به هر حال نمیتونم تنهاش بذارم حواسم بهش هست اگه چیزی بهش بسپاریم بهش عمل می‌کنه
یونا:آخه بحث اون نیست
تهیونگ:بهم اعتماد کن
هوفی کشیدم
یونا:باشه
تهیونگ:آفرین حالا شد
هانول:تا ده دقیقه دیگه همه پایین باشن
تهیونگ:حاضری بریم؟
یونا:حاضرم... مطمئنم امشب میفهمم اون عوضی کی بود
تهیونگ: مطمئن باش
رفتیم و سوار دوتا ون سیاه شدیم
یونا:چقدر راهه؟
هانول:نزدیک اینجاست ولی یه راه متروکه داره البته برعکس راهش داخلش خیلی زیباست
یونا:خب...؟تا کی اونجاییم؟
هانول:چند دقیقه بعد میرسیم و مراسم تا نصف شب هست
یونا:زمان خوبیه
تقریباً ۲۰ دقیقه بعد رسیدیم
هانول:ماسکاتونو بزنید
هرکس ماسکی زد و وارد شدیم
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

احساسات آبی season:²part:⁶³تقریباً سه ماه از تمریناتمون می‌گ...

احساسات آبی season:²part:⁶⁴صبح شده بود و از خواب بیدار شدم ن...

احساسات آبی season:²part:⁶⁰صبح همگی از خواب بلند شدیم و اومد...

احساسات آبی season:²part:⁵⁹وقتی وارد اتاق شدم دیدم دخترا با ...

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۸علامت های جدید ( تهیونگ : $ )با صدای الارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط