احساسات آبی

احساسات آبی
season:²
part:⁶⁰
صبح همگی از خواب بلند شدیم و اومدیم پذیرایی...
نگاهم کاملا روی تهیونگ زوم بود که انگار هنوز هوشیاریشو به دست نیاورده بود و خیلی بامزه موهاش رو به اطراف دیگه هدایت می‌کرد که وقتی متوجهم شد لبخندی زد با دیدن چهرش یاد دیشب افتادم و خجالت زده نگاهم رو ازش گرفته و به پایین نگاه کردم
یکم بعد هانول اومد
هانول:سلام صبح همگی بخیر...خب طبق حرفایی که باهینی بهم زده بود شما میخواید عضوی از مافیا ها بشید...
باهینی:
همینطور که هانول داشت حرف می‌زد نگاهم سمت لیام حرکت کرد متوجه نگاهای عصبی و ناراحتش روی خودم شدم مظلوم نگاهش کردم که ثانیه ای نکشید نگاهش رو از من گرفت
بورام:چیزی شده؟
باهینی:چی؟
بورام:میگم چیزی شده؟
سومین:پریشونی
باهینی:نه هیچی نشده
هانول:دخترا...حواستون هست؟
باهینی:ب.بله
هانول:خوبه پس اول میریم واسه تمرین تا ببینیم تا چند وقت می‌تونید حاضر شید
یونا:
بقیه لباسای مخصوص خودشون رو پوشیده بودن برای تمرین فقط من مونده بودم...یه کراپ تاپ و شلوارک پوشیدم داشتم بند کفشامو میبستم که سایه ای روی زمین دیدم برگشتم
تهیونگ:داری حاضر میشی؟
یونا:آره فقط کفشام موندن
تهیونگ:ولی بهتره شلوار بپوشی با یدونه سویشرت از روی لباست
یونا:هی...گیر نده چیزی نمی‌شه
تهیونگ:آخه شاید سردت بشه
یونا:موقع تمرین انقدر عرق می‌کنم که اینا هم خفم کنن
خنده ریزی کرد
تهیونگ:هر طور دوست داری
اومد نزدیک و پیشونیم رو بوسید و بغلم کرد
یونا:هی الان یکی میبینه
تهیونگ:مشکلی نیست
سوهو:چشمام روشن
هلش دادم عقب
آروم با خودش گفت
تهیونگ:یه بار نشد یکیشون مزاحم نشه
یونا:چیزی شده؟
سوهو:تهیونگ چرا چیزی بهم نگفتی؟
تهیونگ:درمورد چی
سوهو:همین صحنه ای که الان با جفت چشمام دیدم
تهیونگ:کدوم
سوهو:خودتو نزن به اون راه
تهیونگ:بعدا بهت می‌گم
سوهو:همیشه میگی بعدا بعدا همین الان میگی
تهیونگ:نمیشه
سوهو:چرا
با نگاهش به من اشاره کرد و متوجه شدم
یونا:با اجازه
رفتم بیرون
...سوهو،تهیونگ...
سوهو:خب...تعریف کن
تهیونگ:منو یونا قرار می‌ذاریم
سوهو:معلومه ولی از کی
تهیونگ:همین دیشب
اومد و بغلم کرد
سوهو:مبارکه
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

احساسات آبی season:²part:⁶⁵ساعت ۶ شده بودیونا:بهتره کم کم حا...

احساسات آبی season:²part:⁶³تقریباً سه ماه از تمریناتمون می‌گ...

احساسات آبی season:²part:⁵⁹وقتی وارد اتاق شدم دیدم دخترا با ...

احساسات آبی season:²part:⁵⁸یونا:ولی اگه باک هیون بفهمه چیتهی...

black flower(p,335)

میان عشق و درد---پارت پنجم:اون عصر، یونا روی نیمکت پارک نشست...

black flower(p,300)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط