اون اومد داخل اتاق و من اینو حسش میکردمکه خودشه

اون اومد داخل اتاق و من اینو حسش میکردم..که خودشه!
همونیه که شیش سال بپاش موندم و دراخر فقط بدون خبر رفت و من دوسال کامل منتظرش موندم و گاهی با خودم فکر کردم شاید مردع باشه اصن!
کنارم روی صندلی نشست و سکوت کرد..هیچ حرفی نمیزد و میتونستم بفهمم که خیره شده بهم نگاهشو روی خودم حس میکردم
_سلام...من،منو..امیدوارم ک منو یادت باشه!نه امیدوارم ک فراموشم کرده باشی..نه اصن نمیدونم چ امیدی دارم فقط امیدوارم حالت خوب بشه!و منو ببخشی...بابت اون هشت سالی که زندگیتو ازت گرفتم!
رفیقت بهم همه چیو گفت که چقدر افسرده بودیو چ اوضاعی داشتی و من فقط خجالت زده بودم...بابت این کاری که انجام دادم.. ببین من قول نمیدم که بتونم اون دوسالی که نبودم رو برگردونم اما قسم میخورم که اگه حالت خوب شه جبرانشون کنم!
و بعد دوباره سکوت کرد...قلبم داشت تند تر میزد دلم میخواست از روی این تخت لنتی بلند شم و بپرم توی بغلش و بهش بگم که میبخشمش..اما نمیشد!انگار که ب این تخت چسبیده باشی!قیافشو هم نمیتونستم ببینم ینی چ شکلی شده؟! ریش داره یا هنوزم فقط درحد ته ریشه؟!موهاش رو رنگ نکرده؟!اصن پیر شده یا هنوز مثه همون موقع هاش جذابه؟!عینکی نشده؟!لنتی چقدر دلم میخواست اون چشمامو باز کنم اما نمیشد...هیچکاری نمیتونستم‌ بکنم!دقیقا مثل یک مردع!
#کماـمرگ
دیدگاه ها (۱)

من انقد دوسِت دارم کهنمیدونم چجوری بهت بفهمونم :)

• این چیه؟![•🙂 🍂 •]• قاصدک[•🌴 🌨 •]• آرزو کن بـد فوت کن[•🌬

خون آشام من My vampire 🦇 part16 ات. نه جیمین پس جمع نمیکنی ن...

پارت²³: اسم "جیمز" برام آشنا بود(یک ساعت بعد) (آریکا) شیکاس ...

#مافیای_من #P3لینو:میدونم مقصر منمپس......هان:«با گریه»نه......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط