غمگینم

غمگینم...
شبیه کشیده آبدار مرگ ,
در صورت زندگی...
شبیه آب شدن یک شمع ،
در شام غریبانگی...

غمگینم...
شبیه کمر بغضی که در گلو می شکند...
شبیه فکر عزای جوانی ،
که در ذوقِ زندگی می خورد...

غمگینم...
آنقدر که گریه هم ،
از پس آرام کردن بغض سرکِشَم برنمی آید...
شبیه این کلمات ،
که به هیچ کجای تسکین دلم کارگز نمی افتد...

#حمیدرضا_هندی
دیدگاه ها (۳)

غرق یک خاطره باشی و به آخر برسیبه غم انگیزترین صفحه ی دفتر ب...

صبحِ جمعه‌ ات بخیرهر کجا هستی‌به یاد من باشمن با تو چای نوشی...

مدتی ست ،مثل تبلیغــات ایـــرانســـل شده ام........نخوانده ،...

درِ تنهایی ام چــــهارتاق باز ماندهلبریزم از رفت و آمد عابرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط