درِ تنهایی ام چــــهارتاق باز مانده
درِ تنهایی ام چــــهارتاق باز مانده
لبریزم از رفت و آمد عابرانی که
قصدِ ماندن ندارند...
تنها سرکی می کشند و
مشغول وارسی می شوند.....
ساعت ها درونم کلنگ می زنند تا
از ته و توی لکنتم سر در بیاورند..
و بعد بهانۀ دندان گیری که در بســــاطم
برای ماندن پیدا نمی کنند،
صرف در صیغۀ ســــوم شخصِ فعلِ رفتن می شوند..
نشنیده گرفتنِ هوسِ عابران
مثلِ بالا رفتن لاجرعۀ بغض، عادت من است..
نباید تا آلتی شوم در دست های شان ،
به وقت خودارضایی...
که می دانم،
اشتیاق شان که کور شود،
به صرافتِ تــــوبه می افتند از تمام من...
■
چه فرقی می کند ،
که به اشتباه ،
مخاطبِ ترسِ تنهاییِ دیگران قرار بگیرم...
یا با پسوندِ "جان" جعل هویت شوم...
وقتی دیگر ،
شیرۀ تنهایی ام آنقدر کشیده شده ،
که اُبهتش در چـشم رهگذران،
ناچیز گشته ست...
لبریزم از رفت و آمد عابرانی که
قصدِ ماندن ندارند...
تنها سرکی می کشند و
مشغول وارسی می شوند.....
ساعت ها درونم کلنگ می زنند تا
از ته و توی لکنتم سر در بیاورند..
و بعد بهانۀ دندان گیری که در بســــاطم
برای ماندن پیدا نمی کنند،
صرف در صیغۀ ســــوم شخصِ فعلِ رفتن می شوند..
نشنیده گرفتنِ هوسِ عابران
مثلِ بالا رفتن لاجرعۀ بغض، عادت من است..
نباید تا آلتی شوم در دست های شان ،
به وقت خودارضایی...
که می دانم،
اشتیاق شان که کور شود،
به صرافتِ تــــوبه می افتند از تمام من...
■
چه فرقی می کند ،
که به اشتباه ،
مخاطبِ ترسِ تنهاییِ دیگران قرار بگیرم...
یا با پسوندِ "جان" جعل هویت شوم...
وقتی دیگر ،
شیرۀ تنهایی ام آنقدر کشیده شده ،
که اُبهتش در چـشم رهگذران،
ناچیز گشته ست...
۳۸۴
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.