P10
P10
جین ویو
سوار ماشین شدم
و با عصبانیت داشتم ماشینو روشن میکردم
که با صحنه ای که دیدم از تعجب نتونستم کاری بکنم...
از ماشین پیاده شدم و دنبالش کردم
رفت سمت اتاق ا.ت باورم نمیشد
داشت میرفت سمت اتاق که دستشو گرفتم
جین:تو اینجا چیکار داری؟
یونگی:اوو آقای کیم
جین:جواب سوالمو بده
یونگی:دستشو کشید* فکر نمیکنم به تو ربطی داشته باشه
جین:با ا.ت چه نسبتی داری؟
یونگی: عاشقشم مشکلیه؟
جین:هع عشق..میدونم برای انتقام از من میخوای نزدیکش بشی..اما اونو وارد این کار نکن
یونگی:انقدر نگرانشی؟انقدر دوستش داری؟میدونه قاتل خانوادش کیه؟
جین:...
یونگی:حالا هم گمشو
جین:یونگی رفت داخل منم بیرون اتاق منتظرش بودم نمیدونم چرا باز این پیداش شد
فلش بک ۲ سال قبل
راوی:
مین یونگی و کیم سوک جین
شریک بودن..و بهترین دوستان هم
اما اتفاقی باعث میشه که
بشن بزرگترین دشمن هم..
جین ویو
نمیتونستم کاری دیگه ای بکنم
درسته اون دوستمه اما خواهرم مهم تره
...
خواهر سوک جین دزدیده میشه و برای ازادیش و کشته نشدنش باید مدارک و اسناد شرکته مین رو بهش میداد
...
after 2day
جین:رفتم سمت خونه یونگی
امیدوارم ناراحت نباشه
زنگ درو زدم
خدمتکار:بفرمایید
یونگی:تو؟برای چی اومدی؟هوم؟
جین:ببین یونگی میدونم عصبانی هستی اما من من مجبورم بودم
یونگی:مهم نیست دیگه گذشته
جین:خوشحالم که ناراحت نیستی
یونگی:دوره ی دوستی ماهم گذشت
جین:یونگی...
یونگی:برو بیرون
پایان فلش بک
ا.ت ویو
چشمام گرم خواب بود که با احساس دستی رو موهام چشمام رو باز کردم
مردی غریبه بالای سرم بود
ا.ت:ت.تو کی هستی؟
یونگی:یه دوست
ا.ت:..
یونگی:حالت بهتره؟
ا.ت:بله
یونگی:نمیخوام زیاد وقتت رو بگیرم اما خواستم بگم
پدر و مادرت خیلی وقته کشته شدن
ا.ت:چ.چیی
یونگی:اوهوم
ا.ت:نمیدونم چرا گریم شروع شد حتی نمیدونستم حرفاش واقعیته یا دروغ
یونگی:هییشش اروم باش
ا.ت:و.ولم هق کن
جین:صدای هق هق ا.ت رو که شنیدم وارد اتاق شدم و دستای یونگی رو کشیدم
جین:چه غلطی کردی؟
یونگی:هیچیی
جین:گمشو بیرون سریییع
یونگی:هوم میبینمت ا.ت
...
ا.ت:حرفاش توی مغزم اکو میشد
یعنی مامانم
بابام
رزی زنده نیستن؟
همینطور که میکردم پیشم نشست و با دستاش اشکام رو پاک میکرد
جین:اشکاش رو پاک کردم و کشیدمش توی بغلم
فقط گریه میکرد
اروم دستامو روی موهاش کشیدم
ادامه.........
جین ویو
سوار ماشین شدم
و با عصبانیت داشتم ماشینو روشن میکردم
که با صحنه ای که دیدم از تعجب نتونستم کاری بکنم...
از ماشین پیاده شدم و دنبالش کردم
رفت سمت اتاق ا.ت باورم نمیشد
داشت میرفت سمت اتاق که دستشو گرفتم
جین:تو اینجا چیکار داری؟
یونگی:اوو آقای کیم
جین:جواب سوالمو بده
یونگی:دستشو کشید* فکر نمیکنم به تو ربطی داشته باشه
جین:با ا.ت چه نسبتی داری؟
یونگی: عاشقشم مشکلیه؟
جین:هع عشق..میدونم برای انتقام از من میخوای نزدیکش بشی..اما اونو وارد این کار نکن
یونگی:انقدر نگرانشی؟انقدر دوستش داری؟میدونه قاتل خانوادش کیه؟
جین:...
یونگی:حالا هم گمشو
جین:یونگی رفت داخل منم بیرون اتاق منتظرش بودم نمیدونم چرا باز این پیداش شد
فلش بک ۲ سال قبل
راوی:
مین یونگی و کیم سوک جین
شریک بودن..و بهترین دوستان هم
اما اتفاقی باعث میشه که
بشن بزرگترین دشمن هم..
جین ویو
نمیتونستم کاری دیگه ای بکنم
درسته اون دوستمه اما خواهرم مهم تره
...
خواهر سوک جین دزدیده میشه و برای ازادیش و کشته نشدنش باید مدارک و اسناد شرکته مین رو بهش میداد
...
after 2day
جین:رفتم سمت خونه یونگی
امیدوارم ناراحت نباشه
زنگ درو زدم
خدمتکار:بفرمایید
یونگی:تو؟برای چی اومدی؟هوم؟
جین:ببین یونگی میدونم عصبانی هستی اما من من مجبورم بودم
یونگی:مهم نیست دیگه گذشته
جین:خوشحالم که ناراحت نیستی
یونگی:دوره ی دوستی ماهم گذشت
جین:یونگی...
یونگی:برو بیرون
پایان فلش بک
ا.ت ویو
چشمام گرم خواب بود که با احساس دستی رو موهام چشمام رو باز کردم
مردی غریبه بالای سرم بود
ا.ت:ت.تو کی هستی؟
یونگی:یه دوست
ا.ت:..
یونگی:حالت بهتره؟
ا.ت:بله
یونگی:نمیخوام زیاد وقتت رو بگیرم اما خواستم بگم
پدر و مادرت خیلی وقته کشته شدن
ا.ت:چ.چیی
یونگی:اوهوم
ا.ت:نمیدونم چرا گریم شروع شد حتی نمیدونستم حرفاش واقعیته یا دروغ
یونگی:هییشش اروم باش
ا.ت:و.ولم هق کن
جین:صدای هق هق ا.ت رو که شنیدم وارد اتاق شدم و دستای یونگی رو کشیدم
جین:چه غلطی کردی؟
یونگی:هیچیی
جین:گمشو بیرون سریییع
یونگی:هوم میبینمت ا.ت
...
ا.ت:حرفاش توی مغزم اکو میشد
یعنی مامانم
بابام
رزی زنده نیستن؟
همینطور که میکردم پیشم نشست و با دستاش اشکام رو پاک میکرد
جین:اشکاش رو پاک کردم و کشیدمش توی بغلم
فقط گریه میکرد
اروم دستامو روی موهاش کشیدم
ادامه.........
۱.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.