P8
P8
ا.ت:بغض توی گلوم گیر کرده بود..باورم نمیشد یعنی کسی که سالها بهش اعتماد داشتم به من خیانت کرد؟این همه سال بهش میگفتم دوست؟
نتونستم خودمو نگه دارم و به سمت در رفتم
پشتم فقط صدای جین رو میشنیدم که اسمم رو میگفت.
برام مهم نبود..همیشه باید از نزدیک ترین آدم های زندگیت ضربه بخوری تا بفهمی فقط خودت مهمی
کنترل اشکام دست خودم نبود اشکای جلوی چشمم باعث شده بود نتونم به خوبی ببینم
همینطور که با افکارم راه میرفتم صدای ترمز ماشینی رو شنیدم و یادمه نور زیادی هم دیدم
خاموشی...
after 3 month
ا.ت ویو
با سردرد شدیدی پلک هام رو از هم جدا کردم
یه مکان نا اشنا بود
من اینجا؟اصلا اینجا کجاست
در باز شد و یه خانم داخل شد
با دیدم تعجب کرد
اسو ویو
حدود سه ماهی از اون جشن میگذشت
ا.ت تصادف کرده بود و رفت کما
۳ ماه میگذره و هنوز ا.ت نتونسته برگرده
تو این مدت حال روحیه ارباب به شدت بد بود
تعجب میکردم..کسی که به راحتی انسان هارو میکش.ت الان ناراحته بخاطر یه دختر؟
مثل همیشه آماده شدم که به ا.ت سر بزنم و برم شرکت
وارد بیمارستان شدم و رفتم سمت اتاق ا.ت
رفتم داخل و با چیزی که دیدم
هم خوشحال شدم هم ناراحت سریع به سمت پرستار رفتم
اسو:خ.خانم به هوش اومدنن
پرستار:دکتر رو خبر کنید لطفا
ا.ت ویو
بعد از چند مین دکتر اومد داخل
ولی من نمیدونستم چه اتفاقی افتاده؟چرا باید اینجا باشم و این خانم کی هست
دکتر:اسمتون چیه؟
ا.ت:م.من ج.جانگ ا.ت هستم
دکتر:یادت میاد چرا اومدی اینجا؟
ا.ت:فکر کردن بهش باعث میشد سر درد شدیدی بگیرم...ن.نه نمیتونم
دکتر:مشکلی نیست میتونی استراحت کنی
اسو ویو
دکتر از اتاق بیرون اومد که همون لحظه ارباب وارد بیمارستان شد
جین:ح.حالش چطوره؟
جین ویو
مثل همیشه تو اتاق کارم بودم
حس دلتنگی هرروز بیشتر میشد
این دختر چی داشت؟که با چند بار دیدنش انقدر وابستش شدم
دلم براش تنگ شده بود
بوی عطرش
موهای مشکیش
اون دستای ظریفش
تو همین افکار بودم که صدای گوشیم اومد
اسم اسو بود
اسو:ا.ارباب ا.ت به هوش اومد
جین:..
سریع کتم رو برداشتم و به سمت ماشین رفتم
بیمارستان
دکتر:اینکه الان موضوعاتی رو به یاد نیاره طبیعیه
جین:طول میکشه؟که خوب شه؟
دکتر:معمولا ۳ الی ۴ ماه طول میکشه بستگی داره
اما اگه بتونید با خوبی باهاش رفتار کنید و سعی کنید خاطراتش رو به یاد بگیره
جین:ممنونم
ادامه.........
ا.ت:بغض توی گلوم گیر کرده بود..باورم نمیشد یعنی کسی که سالها بهش اعتماد داشتم به من خیانت کرد؟این همه سال بهش میگفتم دوست؟
نتونستم خودمو نگه دارم و به سمت در رفتم
پشتم فقط صدای جین رو میشنیدم که اسمم رو میگفت.
برام مهم نبود..همیشه باید از نزدیک ترین آدم های زندگیت ضربه بخوری تا بفهمی فقط خودت مهمی
کنترل اشکام دست خودم نبود اشکای جلوی چشمم باعث شده بود نتونم به خوبی ببینم
همینطور که با افکارم راه میرفتم صدای ترمز ماشینی رو شنیدم و یادمه نور زیادی هم دیدم
خاموشی...
after 3 month
ا.ت ویو
با سردرد شدیدی پلک هام رو از هم جدا کردم
یه مکان نا اشنا بود
من اینجا؟اصلا اینجا کجاست
در باز شد و یه خانم داخل شد
با دیدم تعجب کرد
اسو ویو
حدود سه ماهی از اون جشن میگذشت
ا.ت تصادف کرده بود و رفت کما
۳ ماه میگذره و هنوز ا.ت نتونسته برگرده
تو این مدت حال روحیه ارباب به شدت بد بود
تعجب میکردم..کسی که به راحتی انسان هارو میکش.ت الان ناراحته بخاطر یه دختر؟
مثل همیشه آماده شدم که به ا.ت سر بزنم و برم شرکت
وارد بیمارستان شدم و رفتم سمت اتاق ا.ت
رفتم داخل و با چیزی که دیدم
هم خوشحال شدم هم ناراحت سریع به سمت پرستار رفتم
اسو:خ.خانم به هوش اومدنن
پرستار:دکتر رو خبر کنید لطفا
ا.ت ویو
بعد از چند مین دکتر اومد داخل
ولی من نمیدونستم چه اتفاقی افتاده؟چرا باید اینجا باشم و این خانم کی هست
دکتر:اسمتون چیه؟
ا.ت:م.من ج.جانگ ا.ت هستم
دکتر:یادت میاد چرا اومدی اینجا؟
ا.ت:فکر کردن بهش باعث میشد سر درد شدیدی بگیرم...ن.نه نمیتونم
دکتر:مشکلی نیست میتونی استراحت کنی
اسو ویو
دکتر از اتاق بیرون اومد که همون لحظه ارباب وارد بیمارستان شد
جین:ح.حالش چطوره؟
جین ویو
مثل همیشه تو اتاق کارم بودم
حس دلتنگی هرروز بیشتر میشد
این دختر چی داشت؟که با چند بار دیدنش انقدر وابستش شدم
دلم براش تنگ شده بود
بوی عطرش
موهای مشکیش
اون دستای ظریفش
تو همین افکار بودم که صدای گوشیم اومد
اسم اسو بود
اسو:ا.ارباب ا.ت به هوش اومد
جین:..
سریع کتم رو برداشتم و به سمت ماشین رفتم
بیمارستان
دکتر:اینکه الان موضوعاتی رو به یاد نیاره طبیعیه
جین:طول میکشه؟که خوب شه؟
دکتر:معمولا ۳ الی ۴ ماه طول میکشه بستگی داره
اما اگه بتونید با خوبی باهاش رفتار کنید و سعی کنید خاطراتش رو به یاد بگیره
جین:ممنونم
ادامه.........
۱.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.