مسئولیت دوست داشتنت
زل زده ام به عکست...
به دوستت دارمی که نوشته ای...
و تو نمیدانی هربار که میگویی دوستت دارم چه طوفان غریبی در من به پا میکنی...
تا عرش خدا بالا میروم...
و بعد یادم می آید که دوست داشتنت مسئولیتی بر دوش من میگذارد که نمیدانم شانه هایم توان حمل آن را دارد...
نوشته ای دوستت دارم...
و من با سرانگشتانم حرف حرفش را لمس میکنم...
و طعم ناب عشقی را میچشم که به وصلش امید نیست...
از نامه های قدیمی من
به دوستت دارمی که نوشته ای...
و تو نمیدانی هربار که میگویی دوستت دارم چه طوفان غریبی در من به پا میکنی...
تا عرش خدا بالا میروم...
و بعد یادم می آید که دوست داشتنت مسئولیتی بر دوش من میگذارد که نمیدانم شانه هایم توان حمل آن را دارد...
نوشته ای دوستت دارم...
و من با سرانگشتانم حرف حرفش را لمس میکنم...
و طعم ناب عشقی را میچشم که به وصلش امید نیست...
از نامه های قدیمی من
۳۶.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.