پارت ۲۵
فدات شم دستمو گرفت بردم جلو همون موقع اشتباهی از تویه یه قار بزرگ سر در آوردیم هم سرد بود هم گرم تاریک بود یه مشعل رو زمین بود برداشت روش آتیش زد سرشو کوک:کنارم باش همون موقع قار ریزش کرد کلی سنگ ریخت رو دریچه قار بسته شد من:وایی کوک:بریم جلوتر من:جونگ کوک من میترسم بهتره جلوتر نریم کوک:عزیزم شاید راهی بیرون باشه من:الان شبه چیزی معلوم نیست نور نیست همینجا بمونیم جونگ کوک خرس داره؟ کوک:نمیدونم من:تو مگه اینجا زندگی نمیکنی چطور نمیدونی داره یانه کوک:من بیرون نمیرم آخه من:نگو که فقط تویه اون اتاقی رفتم یکم جلوتر نشستم رو زمین دو تا پاهامو بالا گرفتم و دستامو پیچیدم دورش جونگ کوک یزره چوب پیدا کرد آورد آتیش درست کرد اومد نشست کنارم تکیه داد به دیوار دستاشو باز کرد کوک:بیا تو بغلم من:باشه رفتم تو بغلش سرم رو رو شونش گذاشتم دستمو رو سینش گذاشتم موهامو نوازش کرد با انگوشتاش میزد عقب گونمو میبوسید همون موقع صدا قرش اومد خیلی ترسیدم من:جونگ کوک چی بود کوک:نمیدونم محکم بغلم کرد کوک:نترس عشقم من اینجام تنها نیستی من:اگه چیزی باشه چی نگاش کرد دستشو رو موهام کشید دست راستشو رو موهای سمت چپم کشید کوک:هیچی نیست زندگیم حتما صدا باد بوده اگرم چیزی باشه من هستم از هیچی نترس همون موقع دستمو رو یه ور صورتش گذاشتم
بسه دیگه😐😐😐😐😂😂🤣
بسه دیگه😐😐😐😐😂😂🤣
۳۰.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.