لازم نکرده پدرتون انقدر مهربون بود و به هر دوتون اهمیت میداد البته ...
#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹
𝑷𝒂𝒓𝒕 ²³
؟ لازم نکرده ... پدرتون انقدر مهربون بود و به هر دوتون اهمیت میداد البته همش به خاطر مادر جیمین بود.. املی.
و دوباره... غذا پرید تو گلوش..
+مادر... من؟
؟ آره...اگه هر زن دیگه ای جای مادر تو بود حسودی میکرد ولی املی.. پدرتو اجبار کرد و چهار تا دونه تو دهنی بهش زد تا بهوش بیاد و به جیهیون محبت کنه... البته پدرت خیلی دوست داشت جیهیون ولی ترسید که املی قهرش بگیره.... .
&هوم.. .
؟ میدونی یه جورایی انگار املی مادرت بود... اون هر وقت تو رو میدید بقلت میکرد و بوست میکرد باهات بازی میکرد و میبردتت بیرون باهات دور میزد... ولی مادرت همش خودشو به مریضی میزد که شاید هیون بهش توجه کن(پدر جیمین اسمش یادم رفت) .
واییی مادرت حتی خودشو از پله پرت کرد پایین و انداخت گردن املی ولی هیون اصلاً بهش توجه نکرد و گفت خوب کاری کرد.
&دلم میخواد اگه املی واقعاً همچین کاری کرده دستشو ماچ کنم 😂🤌🏻.
+وایییی بابا عالی بود 😂
............................................ ....................
؟ خب خب سوار شید باهم میریم.
بعد از پنج دقیقه به خونه پدر خدابیامورز جیمین رسیدن...
؟ قدیمیه ها... ولی وایب خوبی داره..
_این کجاش قدیمیه...؟ این از لوکس هم لوکس تره که..
مانسو جلوی یونگی که مات و مبهوت خونه بود بشکن زد و گفت.
؟ خونه مال تو نیست... مال جیمینه...
یونگی روشو سمت جیمین کرد و گفت...
_جیمین منو استاد خودت نبین... من از رفیق هم رفیقترتمـ.. اصن هرشب من خونت پلاسم.... از کنارت هم جم نمیخورم...
+بیا... منو از تنهایی در میاری.
&بیشعورررر من داداشتم...
+تو که همیشه پیش منی که... تو اصن خیلی خیلی خیلی، گو. ه میخوری جای دیگه ای بری...
&چشم..
.
.
... ـ.
_ازن وسایلش از وسایل خونه ی منم جدید تره که...
؟ هوی.. من اینجا رو دادم نو سازی کنن... تمام وسایلش هم عوض کردم.. تم هم سیاه سفید کردم...
_میای پدربزرگم شی...
؟ آره فقط. چیزی بهت ارث نمیرسه...
_به درک فقط مدرن باش..
؟ چشمم...😂
امروز پارت کم بود
به جاش فردا پارت میزارم فقط یهم یاد آوری کنین چون یادم میره... 🫀💋
𝑷𝒂𝒓𝒕 ²³
؟ لازم نکرده ... پدرتون انقدر مهربون بود و به هر دوتون اهمیت میداد البته همش به خاطر مادر جیمین بود.. املی.
و دوباره... غذا پرید تو گلوش..
+مادر... من؟
؟ آره...اگه هر زن دیگه ای جای مادر تو بود حسودی میکرد ولی املی.. پدرتو اجبار کرد و چهار تا دونه تو دهنی بهش زد تا بهوش بیاد و به جیهیون محبت کنه... البته پدرت خیلی دوست داشت جیهیون ولی ترسید که املی قهرش بگیره.... .
&هوم.. .
؟ میدونی یه جورایی انگار املی مادرت بود... اون هر وقت تو رو میدید بقلت میکرد و بوست میکرد باهات بازی میکرد و میبردتت بیرون باهات دور میزد... ولی مادرت همش خودشو به مریضی میزد که شاید هیون بهش توجه کن(پدر جیمین اسمش یادم رفت) .
واییی مادرت حتی خودشو از پله پرت کرد پایین و انداخت گردن املی ولی هیون اصلاً بهش توجه نکرد و گفت خوب کاری کرد.
&دلم میخواد اگه املی واقعاً همچین کاری کرده دستشو ماچ کنم 😂🤌🏻.
+وایییی بابا عالی بود 😂
............................................ ....................
؟ خب خب سوار شید باهم میریم.
بعد از پنج دقیقه به خونه پدر خدابیامورز جیمین رسیدن...
؟ قدیمیه ها... ولی وایب خوبی داره..
_این کجاش قدیمیه...؟ این از لوکس هم لوکس تره که..
مانسو جلوی یونگی که مات و مبهوت خونه بود بشکن زد و گفت.
؟ خونه مال تو نیست... مال جیمینه...
یونگی روشو سمت جیمین کرد و گفت...
_جیمین منو استاد خودت نبین... من از رفیق هم رفیقترتمـ.. اصن هرشب من خونت پلاسم.... از کنارت هم جم نمیخورم...
+بیا... منو از تنهایی در میاری.
&بیشعورررر من داداشتم...
+تو که همیشه پیش منی که... تو اصن خیلی خیلی خیلی، گو. ه میخوری جای دیگه ای بری...
&چشم..
.
.
... ـ.
_ازن وسایلش از وسایل خونه ی منم جدید تره که...
؟ هوی.. من اینجا رو دادم نو سازی کنن... تمام وسایلش هم عوض کردم.. تم هم سیاه سفید کردم...
_میای پدربزرگم شی...
؟ آره فقط. چیزی بهت ارث نمیرسه...
_به درک فقط مدرن باش..
؟ چشمم...😂
امروز پارت کم بود
به جاش فردا پارت میزارم فقط یهم یاد آوری کنین چون یادم میره... 🫀💋
- ۱۲۹
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط