black flower(p,276)

black flower(p,276)



مکثی کرد و با یه نیشخند تو صورت رنگ پریده ی تهیونگ ادامه داد.

دو سورا : شاید باورت نشه اما مثل آب خوردن تو رو از اون عمارت خارج کردم و اونا بعد از چند ساعت وقتی که دیگه کاری از دستشون بر نمی اومد تازه متوجه نبودت شدن.

تهیونگ شوکه آب دهنش رو با صدا به پایین فرو داد.

تهیونگ: دروغ میگی....

زیر لب گفت لب پایینش رو محکم با دندون گاز گرفت و به زخم شدنش اهمیتی نداد.

دو سورا: چرا باید دروغ بگم؟

سورا گفت و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.

دو سورا به تهیونگ نگاهی انداخت و صورتشو با انزجار جمع کرد.

دوسورا: اصلا تا حالا به خودت توی آینه نگاه کردی؟ شبیه هان دانگ هی هستی.

پسر مو نقره ای آب دهنش رو با صدا به پایین فرو داد.

تهیونگ: نه.... دروغ میگی من حرفای فاکیتو به هیچ وجه باور نمی کنم.

فریاد زد و سورا نفسش رو با صدا به بیرون فوت کرد.

دوسورا: چطور میشد یه نفر تا این اندازه احمق باشه؟
دلش میخواست زودتر راهی زندگی بعدیش کنه و یه نفس راحت بکشه اما حیف که باید حدقل چند روز دیگه تحملش می کرد.🧠

دوسورا: باور نمی کنی؟ کدوم قسمتش رو؟ اینکه اون دو نفر والدین واقعیت هستن و تو شبیه اون امگای آشغالی یا اینکه بهت اهمیت نمی دادند؟

با حالت متفکرانه ای پرسید و پسر مو نقره ای دندوناش رو محکم روی هم فشار داد.

تهیونگ: همش..... همه ی حرفات دروغه من هیچ ارتباطی با اونا ندارم.... آدم اشتباهی رو گروگان گرفتی آجوما

تهیونگ به زن که با بی حوصلگی دست به سینه بهش خیره شده بود توپید و نفس نفس زد.
دیدگاه ها (۱۹)

black flower(p,277)

black flower(p,278)

black flower(p,275)

black flower(p,274)

black flower(p,290)

black flower(p,292)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط