black flower(p,292)

black flower(p,292)


دوسورا لباشو از خشم محکم روی هم فشرد. اجازه نمی داد همه چیز به همین سادگی تموم بشه.

اون چیزای که به خودش و پسرش تعلق داشتند رو پس می گرفت و خانواده ی هان رو نابود می کرد.

تهیونگ: من باهات نمیام آجوما و نمیذارم تو هم جایی بری.

تهیونگ امتناع کرد و اتیش خشم دو سورا رو تند تر کرد.

دوسورا: مجبوری که بیایی

با اسلحه ی توی دستش امگای مو نقره ای رو تهدید کرد اما حواسش به همون چاقوی کوچیک که تهیونگ توی آستین لباش پنهان کرده بود نشد.

تهیونگ: آجوما تو آدم وحشتناکی هستی باید به خاطر همه ی اون کارها و آسیبایی که به بقیه زدی تا آخر عمرت توی زندان مجازات بشی.

همونطور که همراه دو سورا کشیده میشد گفت و دو سورا بهش چشم غره ای رفت.

دوسورا کنار پنجره ایستاد و از لای پرده به مامور و ماشین های پلیسی که ساختمون رو محاصره کرده بود نگاهی انداخت.

باید چیکار می کرد؟

زندان میرفت و اجازه میداد کسایی که ازشون متنفره با خوشحالی کنار هم زندگی کنن؟

پس همه ی تلاش هاش چی؟

تهیونگ: آجوما... دیگه وقتشه که تمومش کنی.

صدای تهیونگ رو از پشت سرش شنید.

دوسورا: تمومش کنه؟باشه....

اون رو میکشت و همه چیز رو به پایان می رسوند.

دوسورا به طرف پسر مو نقره ای چرخید.
دیدگاه ها (۱)

black flower(p,293)

black flower(p,294)

black flower(p,291)

black flower(p,290)

black flower(p,274)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط