Feikshadows of my Heart
Feik:shadows of my Heart
in the silence between us,love still whispers
هی جو ویو: از اینکه بخوام ایران رو ترک کنم واقعا ناراحتم خانوادم اینجاست وسایلم همه چیزم اینجاست و واقعا برام سخته که بخوام پدر و مادرم رو ترک کنم برای یک مدت طولانی
تصمیم گرفتم که یکم از این حال و هوای غمگین در بیام و یه آهنگ گذاشتم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم من خیلی به لباس راحتی علاقه دارم پس کلی لباس راحتی برداشتم و البته اون لباس هایی که دوست داشتم بپوشمشون اما به خاطر اینکه ایران بودم نمیتونستم اما الان میتونم
صبح روز بعد فرودگاه بین المللی اما خمینی:
هی جو: افراد زیادی اومده بودن به خاطر من که میخوام برم از ایران خیلی مردم زیاد بودن و باورم نمیشد که همه ی اینا به خاطر من اومدن موقع خداحافظی شد پدر و مادرم برادرم دایی هام خاله هام همه اومده بودن همه رو بغل کردم و وقتی که میخواستم برم نتونستم گریه م رو کنترل کنم و سریع برگشتم عقب و گریه پریدم بغل مامانم هیچوقت فکرش رو نمیکردم که یه روزی بخوام مامانم رو برای یه مدت طولانی ترک کنم
هی جو: مامانن من نمیخوام برم(گریه)
م.هی جو: اشکال نداره عزیزم تو موفق شدی به آرزوت رسیدی(بغض)
هی جو: اما من دلم برات تنگ میشه(گریه)
م.هی جو: میدونم دخترم میدونم بهتره بری پروازت رو از دست میدی هااا
هی جو: باشه قول میدم زود برگردم(بغض)
هی جو: دوباره همه رو بغل کردم و رفتم سمت هواپیما و خوب راستش توی اون هواپیما معمولا بازیگر ها یا کسایی که میخواستن برن کره اونجا بودن و تقریباً میشه گفت ادم های معروف توی اون هواپیما هستند
in the silence between us,love still whispers
هی جو ویو: از اینکه بخوام ایران رو ترک کنم واقعا ناراحتم خانوادم اینجاست وسایلم همه چیزم اینجاست و واقعا برام سخته که بخوام پدر و مادرم رو ترک کنم برای یک مدت طولانی
تصمیم گرفتم که یکم از این حال و هوای غمگین در بیام و یه آهنگ گذاشتم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم من خیلی به لباس راحتی علاقه دارم پس کلی لباس راحتی برداشتم و البته اون لباس هایی که دوست داشتم بپوشمشون اما به خاطر اینکه ایران بودم نمیتونستم اما الان میتونم
صبح روز بعد فرودگاه بین المللی اما خمینی:
هی جو: افراد زیادی اومده بودن به خاطر من که میخوام برم از ایران خیلی مردم زیاد بودن و باورم نمیشد که همه ی اینا به خاطر من اومدن موقع خداحافظی شد پدر و مادرم برادرم دایی هام خاله هام همه اومده بودن همه رو بغل کردم و وقتی که میخواستم برم نتونستم گریه م رو کنترل کنم و سریع برگشتم عقب و گریه پریدم بغل مامانم هیچوقت فکرش رو نمیکردم که یه روزی بخوام مامانم رو برای یه مدت طولانی ترک کنم
هی جو: مامانن من نمیخوام برم(گریه)
م.هی جو: اشکال نداره عزیزم تو موفق شدی به آرزوت رسیدی(بغض)
هی جو: اما من دلم برات تنگ میشه(گریه)
م.هی جو: میدونم دخترم میدونم بهتره بری پروازت رو از دست میدی هااا
هی جو: باشه قول میدم زود برگردم(بغض)
هی جو: دوباره همه رو بغل کردم و رفتم سمت هواپیما و خوب راستش توی اون هواپیما معمولا بازیگر ها یا کسایی که میخواستن برن کره اونجا بودن و تقریباً میشه گفت ادم های معروف توی اون هواپیما هستند
- ۲.۰k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط