چرا گزارش میکنین
چرا گزارش میکنین؟
پارت۲۳
فصل دوم
روز عروسی فرا رسید هیچ کس نتونست جین ائه رو منصرف کنه جین ائه پافشاری میکرد که حتما میخواد حضور داشته باشه
لباس خوشگلی پوشید آماده شده بود و با جونگکوک و بقیه به سالن رفتن
لبخند میزد ولی پشت این لبخندش فقط درد بود همین
جین ائه اول به اتاق داماد رفت و میخواست با تهیونگ به تنهایی حرف بزنه با دیدن تهیونگ اشک توی چشاش جمع شد
تهیونگ:تو چرا اومدی اینجا
جین ائه:تبریک میگم خوشحالم که ازدواج میکنی و خوشبخت میشی
تهیونگ:فکر نمیکردم بیای
جین ائه: به هرحال عروسی کسیه که یه عمر اذیتم کرد و بهم اسیب زد و همه چی رو ازم گرفت دلم میخواد خوشبختی و خوشحالیت و ببینم
تهیونگ:تهدید میکنی
جین ائه:اگه بلد بودم تهدیدت کنم از این راه وارد نمیشدم فقط امروز به یک دلیل اومدم اینجا اینکه بهت بگم چه چیز با ارزشی و پیش من جا گذاشتی و حتی اگه خودت و بکشی هم بهت نمیدمش فقط دست از سر من بردار و دیگه زندگیت و کن اگر فقط یباره دیگه جلو راهم سبز بشی قسم میخورم زندگیت و نابود کنم نمیخوام هیچ وقت بهت بربخورم فقط اومدم که باهات اتمام حجت کنم الانم خوشبخت بشی
و از اتاق بیرون رفت
خودشو سفت و محکم گرفته بود حرفاشو زده بود ولی بازم حالش بد بود
به اتاق عروس رفت تا با اونم حرف بزنه
ای شن: جین ائه تویی وای چقدر خوب شد که اومدی فکر نمیکردم بیای
جین ائه:خیلی برات خوشحالم دختر
ای شن:میدونی بعد از اتفاقاتی که بین منو تهیونگ افتاد و من مجبور شدم بدون خداحافظی به کره برگردم ببخشید
جین ائه:نه بابا میدونی چقدر از اون موقع میگذره
ای شن:به هرحال ممنونم که توی روز عروسیم هستی تو واقعا مهربونی
جین ائه:ممنونم خوشبخت بشی خیلی خوشحالم برات
و بعد از عکس گرفتن و حرف های دیگه از اتاق بیرون اومد و به سمت سالن رفت و کنار جونگکوک نشست
جونگکوک:حرفات و زدی
جین ائه:اهوم
جونگکوک:خوبی
جین ائه:اهوم
صونا:ولی مگه این دوتا کات نکرده بودن چرا حالا عروسی میکنن
جیمین: مثل اینکه فقط یه دعوای کوچیک کرده بودن و بعد تهیونگ با خواستگاری ازش هم میخواست معذرت خواهی کنه و هم عشق و علاقه اشو نشون بده
صونا:واقعا عجیبن
بعد از اتمام عروسی هرکی به خونه خودش رفت جین ائه به صونا گفته بود امشب پیش جیمین بمونه میخواد تنها باشه
بعد از برگشتن شروع به شکستن همه شیشه های توی اتاقش کرد و لیوان وپارچ آب و اینه کوچیک کناره تختش همه رو شکوند
و شروع به گریه کرد مثل ابر بهاری میبارید
.......................
پارت۲۳
فصل دوم
روز عروسی فرا رسید هیچ کس نتونست جین ائه رو منصرف کنه جین ائه پافشاری میکرد که حتما میخواد حضور داشته باشه
لباس خوشگلی پوشید آماده شده بود و با جونگکوک و بقیه به سالن رفتن
لبخند میزد ولی پشت این لبخندش فقط درد بود همین
جین ائه اول به اتاق داماد رفت و میخواست با تهیونگ به تنهایی حرف بزنه با دیدن تهیونگ اشک توی چشاش جمع شد
تهیونگ:تو چرا اومدی اینجا
جین ائه:تبریک میگم خوشحالم که ازدواج میکنی و خوشبخت میشی
تهیونگ:فکر نمیکردم بیای
جین ائه: به هرحال عروسی کسیه که یه عمر اذیتم کرد و بهم اسیب زد و همه چی رو ازم گرفت دلم میخواد خوشبختی و خوشحالیت و ببینم
تهیونگ:تهدید میکنی
جین ائه:اگه بلد بودم تهدیدت کنم از این راه وارد نمیشدم فقط امروز به یک دلیل اومدم اینجا اینکه بهت بگم چه چیز با ارزشی و پیش من جا گذاشتی و حتی اگه خودت و بکشی هم بهت نمیدمش فقط دست از سر من بردار و دیگه زندگیت و کن اگر فقط یباره دیگه جلو راهم سبز بشی قسم میخورم زندگیت و نابود کنم نمیخوام هیچ وقت بهت بربخورم فقط اومدم که باهات اتمام حجت کنم الانم خوشبخت بشی
و از اتاق بیرون رفت
خودشو سفت و محکم گرفته بود حرفاشو زده بود ولی بازم حالش بد بود
به اتاق عروس رفت تا با اونم حرف بزنه
ای شن: جین ائه تویی وای چقدر خوب شد که اومدی فکر نمیکردم بیای
جین ائه:خیلی برات خوشحالم دختر
ای شن:میدونی بعد از اتفاقاتی که بین منو تهیونگ افتاد و من مجبور شدم بدون خداحافظی به کره برگردم ببخشید
جین ائه:نه بابا میدونی چقدر از اون موقع میگذره
ای شن:به هرحال ممنونم که توی روز عروسیم هستی تو واقعا مهربونی
جین ائه:ممنونم خوشبخت بشی خیلی خوشحالم برات
و بعد از عکس گرفتن و حرف های دیگه از اتاق بیرون اومد و به سمت سالن رفت و کنار جونگکوک نشست
جونگکوک:حرفات و زدی
جین ائه:اهوم
جونگکوک:خوبی
جین ائه:اهوم
صونا:ولی مگه این دوتا کات نکرده بودن چرا حالا عروسی میکنن
جیمین: مثل اینکه فقط یه دعوای کوچیک کرده بودن و بعد تهیونگ با خواستگاری ازش هم میخواست معذرت خواهی کنه و هم عشق و علاقه اشو نشون بده
صونا:واقعا عجیبن
بعد از اتمام عروسی هرکی به خونه خودش رفت جین ائه به صونا گفته بود امشب پیش جیمین بمونه میخواد تنها باشه
بعد از برگشتن شروع به شکستن همه شیشه های توی اتاقش کرد و لیوان وپارچ آب و اینه کوچیک کناره تختش همه رو شکوند
و شروع به گریه کرد مثل ابر بهاری میبارید
.......................
- ۶.۹k
- ۰۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط