دوستت دارم پریشان شانه میخواهی چه کار

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ 

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ 

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ 

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ 

مهدی فرجی
دیدگاه ها (۵)

اگر دستی کسی سوی من آردگریزم از وی و دستش نگیرمبه چشمم بنگرد...

هر انسانی که نمی توانم دوستش بدارمسرچشمه‌ ی اندوهی ست ژرفبرا...

از اینا😊 😊 😊

یا بازی سخت وعالی...یه خسته نباشید به بازیکنا و تماشاچیا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط