شاید سال ها بعد

شاید سال ها بعد
ما اولین پیرمرد ها و پیرزن های آلزایمر گرفته ای باشیم
که در یک نیمه شب معمولی
در گوشه آسایشگاهی در دوردست ترین نقطه ی شهر
خیره به پنجره ای رو به حیاط تکراری آسایشگاه
همراه با یک لیوان چای در دست
تنها با شنیدن یک آهنگ
ناخداگاه
بیقرار شویم
دیدگاه ها (۵)

پیشرفت علم می تونه برای احساساتمون خطر ناک باشه.در چند سال آ...

چقدر احمقیم که فکر میکنیم هم دیگر را میشناسیم...گاهی‌در بیست...

یهو دیدی دیوونگیم گل کرد ..شماره شو پیدا کردم و بهش پی ام دا...

صبح یا عصر ..زیاد فرقی نمی کند ..دلتنگـــی ..!از جایی شروع م...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

📗 عموی بابا عموی بابا که مُرد وسط یک مهمانی خانوادگی داشتیم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط