ترسم که بمیرم وَ نبیبنم رخ ماهش
ترسم که بمیرم وَ نبیبنم رخ ماهش
یا اینکه بمانم بخورم حسرت و آهش
پیچک شده پیچیده بر اندیشهی من باز
آتش زده بر هستیِ من، طرز نگاهش
ترسم بشود پاک، همه خاطره از دل
از خاطر من گم نشود چشم سیاهش
انجم همه در صف شده تا آنکه بگیرد
از روی کرم تازه برات از بر شاهش
حسرت بخورد هر چه فرشته به تمامی
از هیبت و از قدرت و از آن همه جاهش
خواهم ز تو ای خالق ارکان طبیعت
باشی ز بلایای زمان پشت و پناهش
اینک که شده مشتاق به دیدار
ای مرگ نیا، چشمِ دلش مانده به راهش...
#عاشقانه
#خاصترین
یا اینکه بمانم بخورم حسرت و آهش
پیچک شده پیچیده بر اندیشهی من باز
آتش زده بر هستیِ من، طرز نگاهش
ترسم بشود پاک، همه خاطره از دل
از خاطر من گم نشود چشم سیاهش
انجم همه در صف شده تا آنکه بگیرد
از روی کرم تازه برات از بر شاهش
حسرت بخورد هر چه فرشته به تمامی
از هیبت و از قدرت و از آن همه جاهش
خواهم ز تو ای خالق ارکان طبیعت
باشی ز بلایای زمان پشت و پناهش
اینک که شده مشتاق به دیدار
ای مرگ نیا، چشمِ دلش مانده به راهش...
#عاشقانه
#خاصترین
۶.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.