چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی
چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی
چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی
چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم
و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی
چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار
و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی
پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت
و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی
به خدایی که میان من و تو فاصله انداخت
چه خدایی که فقط باب دلش هست جدایی
شـاعران غربت غم بار مرا شعر کنید
بنویسیداز این زندگی تـلخ از این تنهایی 🌴
شعروشراب
چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی
چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم
و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی
چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار
و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی
پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت
و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی
به خدایی که میان من و تو فاصله انداخت
چه خدایی که فقط باب دلش هست جدایی
شـاعران غربت غم بار مرا شعر کنید
بنویسیداز این زندگی تـلخ از این تنهایی 🌴
شعروشراب
۱.۵k
۱۹ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.