یکبار هم نشسته بودم و فکر می کردم چقدر فکر حال همدیگریم

یکبار هم نشسته بودم و فکر می کردم چقدر فکر حال همدیگریم؟ خوب که نگاه کنی، بین این آدم های بی خیال خونسرد، کم کسی پیدا می شود که توی چشم هایت نگاه کند و بپرسد خوبی؟ از آن «خوبی» های واقعی، نه آنها که با یک متشکرم ساکت می شوند. آدم های امروز همدیگر را به شعاع های کیلومتری دور می زنند. این روزها تا دلت بخواهد میل به خلوت و تنهایی و انزوا می بینی. پایه ی اصلی رفاقت های این نسل صرفا منافع شخصی افراد است، نه خدای ناکرده یک ارزن تقاضای یک ارتباط مفید دور از تجملات و تعارفات! کمی بگرد، کو کسی که پی حال خوش دیگری باشد؟ خیلی هنر کنیم، خودمان یادمان نرود!

#مینا_ضرابی
دیدگاه ها (۷)

زندگیه دیگه؛ گاهی خسته‌ت می‌کنهخیلی خسته‌ت می‌کنه،اونقد که د...

هر صبحدر آیینه‌ی جادویی خورشیدچون می‌نگرم او همه من ، من همه...

گوشی اینقدر گرون شده که قبلا گوشیم هنگ‌ میکرد میکوبیدمش به د...

گاهیسراغم را بگیر...حالم را بپرسنگذار فکر کنمچه پیش پا افتاد...

سایه های عشق

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط