part (40) 🫂🖇🔮
part (40) 🫂🖇🔮
ته:/
بهش شک کردم گفتم برم دنبالش
...
لیا.. داشتم میرفتم که دیدم ته داره میاد دنبالم یجوری گمش کردم و سری رفتم
مکالمه:/
لیا:رسیدم بیا
لنا:اومدم وایسا
لیا:مثلا به من میگه زود باش
لنا:باش بابا رسیدم پشتتو نگاه کن
پایان مکالمه:/
لیا:چقدر دیر کردی؟؟
لنا:خوب ببخشید .. بگو پیکار کردی؟؟
لیا:ته اصلا پا نمیده خیلی زرنگه
لنا:از پس ی کار هم نتونستی بر بیای؟؟
لیا:تو چی که نتونستی کار نامجونو بسازی؟؟
لنا:باشه بابا بیا امشب یکاریش کن
لیا:اوکی اگه اینجوریه من امشب کارشو تموم میکنم
لنا:اوکی
لیا:خدافظ
لنا:بابای
ته ویو:/
اهههه گمش کردم انگار میدونسته دارم دنبالش میکنم اگه بفهمه همه چی تمومه
لیا..به ته زنگ زدم :
الو؟؟
ته:الو لیا؟؟
لیا:عشقم ببخشید که تنهات گذاشتم
ته:اشکال نداره حتما کارت مهم بود
لیا:ته؟؟میشه امشب بیام پیشت؟؟
ته:برای چی؟؟
لیا:هیچی لم برات تنگ شده
ته:اوکی بیا
پرش زمانی وقتی لیا اومد خونه ته:
ته:چیزی میخوری؟؟
لنا:عاره
ته:قهوه چطوره؟؟
لیا:عالیه
ته رفت دوتا قهوه اورد
لیا:ممنون*توی ذهنش*حالا وقتشه
لیا:ته بیزحمت ی لیوان ابم برام میاری؟؟
ته:باشه صب کن
وقتی ته رفت دارو رو توی قهوش ریختم
ته اومد:
بفرمایید
لیا:ممنون
ته:خب قهوتو بخور
لیا:ممنون
ده دقیقه بعد لیا:/
ته کم کم داشت گیج میزد حالا وقتش بود وقت انجام عملیات
لیا:ته حالت خوبه؟؟
ته:بهتر از این نمیشم*حالت مستی ولی مست نیست*
لیا:ته؟؟
ته:هومممم؟*با حالت کشیده*
لیا:میگم
ته:چیه بگو هر چی باشه
لیا:میگم بیا اینجا
ته:من حوصله ندارم
لیا:اوکی من میام
لیا اوند پیش ته خودشو هی میچسبوند بهش تو همین هین ورقه هارو دراورد و انگشت ته رو به استامپ زد و تا خواست به ورقه بزنه که...
ببخشید که کم بود ولی تا شب بازم میزارم...
ته:/
بهش شک کردم گفتم برم دنبالش
...
لیا.. داشتم میرفتم که دیدم ته داره میاد دنبالم یجوری گمش کردم و سری رفتم
مکالمه:/
لیا:رسیدم بیا
لنا:اومدم وایسا
لیا:مثلا به من میگه زود باش
لنا:باش بابا رسیدم پشتتو نگاه کن
پایان مکالمه:/
لیا:چقدر دیر کردی؟؟
لنا:خوب ببخشید .. بگو پیکار کردی؟؟
لیا:ته اصلا پا نمیده خیلی زرنگه
لنا:از پس ی کار هم نتونستی بر بیای؟؟
لیا:تو چی که نتونستی کار نامجونو بسازی؟؟
لنا:باشه بابا بیا امشب یکاریش کن
لیا:اوکی اگه اینجوریه من امشب کارشو تموم میکنم
لنا:اوکی
لیا:خدافظ
لنا:بابای
ته ویو:/
اهههه گمش کردم انگار میدونسته دارم دنبالش میکنم اگه بفهمه همه چی تمومه
لیا..به ته زنگ زدم :
الو؟؟
ته:الو لیا؟؟
لیا:عشقم ببخشید که تنهات گذاشتم
ته:اشکال نداره حتما کارت مهم بود
لیا:ته؟؟میشه امشب بیام پیشت؟؟
ته:برای چی؟؟
لیا:هیچی لم برات تنگ شده
ته:اوکی بیا
پرش زمانی وقتی لیا اومد خونه ته:
ته:چیزی میخوری؟؟
لنا:عاره
ته:قهوه چطوره؟؟
لیا:عالیه
ته رفت دوتا قهوه اورد
لیا:ممنون*توی ذهنش*حالا وقتشه
لیا:ته بیزحمت ی لیوان ابم برام میاری؟؟
ته:باشه صب کن
وقتی ته رفت دارو رو توی قهوش ریختم
ته اومد:
بفرمایید
لیا:ممنون
ته:خب قهوتو بخور
لیا:ممنون
ده دقیقه بعد لیا:/
ته کم کم داشت گیج میزد حالا وقتش بود وقت انجام عملیات
لیا:ته حالت خوبه؟؟
ته:بهتر از این نمیشم*حالت مستی ولی مست نیست*
لیا:ته؟؟
ته:هومممم؟*با حالت کشیده*
لیا:میگم
ته:چیه بگو هر چی باشه
لیا:میگم بیا اینجا
ته:من حوصله ندارم
لیا:اوکی من میام
لیا اوند پیش ته خودشو هی میچسبوند بهش تو همین هین ورقه هارو دراورد و انگشت ته رو به استامپ زد و تا خواست به ورقه بزنه که...
ببخشید که کم بود ولی تا شب بازم میزارم...
۴۵.۵k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.