هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری است

هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری است
ولی چندی است از باران بار آور نشانی نیست

نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم ؟
فقط این را بدان این جا نفس ها هم زمستانی است

چرا پرسیده ای کی این چنین کرده پریشانش ؟
مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست ؟

تمام فکر و ذکرم این که یک روزی تو می آیی
اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست

مردد مانده ام این جا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفی محضی است

پل ابروت می گوید : توقف مطلقا ممنوع !
نگاهت می دهد اما ، به من فرمان که این جا ، ایست !


#خاصترین
دیدگاه ها (۱)

مدتی بود لبم ، روزه ی لب های تو داشتروزه ی شهدِ لب ِ لعلِ مر...

بايد از عشق بسازم، غزلي قابل توغزلي ناب و صميمانه، به وزن دل...

‍ شکیب امنیت دستانت راحصار کن دورِ بودنِ ناصبورمو از نگاه خس...

خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توستعشق بازی کن که وقت عشق...

پارت : ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط