هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری است
هوای چشم های من کمی تا قسمتی ابری است
ولی چندی است از باران بار آور نشانی نیست
نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم ؟
فقط این را بدان این جا نفس ها هم زمستانی است
چرا پرسیده ای کی این چنین کرده پریشانش ؟
مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست ؟
تمام فکر و ذکرم این که یک روزی تو می آیی
اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست
مردد مانده ام این جا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفی محضی است
پل ابروت می گوید : توقف مطلقا ممنوع !
نگاهت می دهد اما ، به من فرمان که این جا ، ایست !
#خاصترین
ولی چندی است از باران بار آور نشانی نیست
نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم ؟
فقط این را بدان این جا نفس ها هم زمستانی است
چرا پرسیده ای کی این چنین کرده پریشانش ؟
مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست ؟
تمام فکر و ذکرم این که یک روزی تو می آیی
اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست
مردد مانده ام این جا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفی محضی است
پل ابروت می گوید : توقف مطلقا ممنوع !
نگاهت می دهد اما ، به من فرمان که این جا ، ایست !
#خاصترین
۵.۳k
۰۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.