مدتی بود که هر بار حالش را می پرسیدم

مدتی بود که هر بار حالش را می پرسیدم
در جوابم میگفت " بدتر از مُردَن "…
برایم سوال شده بود
بدتر از مُردَن چه حالی ست ؟
آخر یک بار دلم را به دریا زدم و پرسیدم،
پاسخ داد یعنی منتظرم!
از انتظار چیزی میفهمی ؟؟
آدمی که بین زمین و هوا دست و پا
می زند…
آدمی که در برزخ بلاتکلیفی گیر افتاده را
می توانی درک کنی ؟
می گفت وقتی رفت قول داد
بر می گردد،
نیاز دارد مدتی تنها باشد
و خودش را پیدا کند اما زود بر می گردد…
و حالا مدت هاست چشم انتظارم،
نه می توانم دل بکنم و نه دلم آرام
می گیرد!!
برایم عجیب بود…
گاهی برای بعضی رفتارها
هر چقدر میگردی ؛ توجیهی پیدا نمیکنی!
من نمیدانم وقتی یک نفر موقع رفتن
از برگشتن می گوید و با اینکه
می داند برای همیشه می رود
امید واهی می دهد
برای خودش چه دلیلی دارد
اما به نظرم چه از سر دلسوزی باشد
یا خجالت یا ترس،
یا هر چیز دیگری خودش نوعی خیانت است …
ای کاش هر که می رود قاطعانه برود ،
و همانجا تیر خلاص را بزند!
بگذارد طرف مقابل فاتحه ی عشقش را بخواند
اما چشم به راه نماند …
اما چشم به راه نباشد!!
او راست می گفت از مُردَن بدتر
بلاتکلیفی ست،
اینکه در انتظار کسی باشی
که حتی نمیدانی میان دغدغه هایش
لحظه ای به تو فکر می کند یا نه …!!
دیدگاه ها (۲)

تـا کجــا . . .سـرگـرم کنــم دلــم را . . ‌.تــا بـه فکـرِ ن...

قرارم با خودم بر این استتنهایی ام را سفر کنمگاهی از کوچه ای ...

باید می نوشتم ...که چطور کلمه هادست هایم را بالا آورده اند. ...

دلم عجیب گرفته استآن‌قدر که خنده‌هایت همشادم نمی‌کنند دیگرکا...

#داستان_شبشبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری م...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط