//W̸i̸t̸h̸o̸u̸t̸ y̸o̸u̸
//W̸i̸t̸h̸o̸u̸t̸ y̸o̸u̸
یوری - صبح ساعت 7 ازخواب بلند شدم .
رفتم سمت دست شویی صورتم و شستم و مسواک زدم .
یونیفورم ام رو پوشیدم و سوار ماشین سولی (خواهر بزرگ یوری) شدم.
سولی - امروز روز اول دبیرستانه خوش حالی ؟!
یوری - وایی اره سولی دارم از ذوق میمیرم ( با لحن بچگونه).
سولی - لبخند زدو حرکت کردیم.
رفتیم سمت مدرسه سر راه یه بابلتی خریدم و خوردم.
بالاخره رسیدیم مدرسه .
یوری - روز اول دبیرستان چه روز گندی.
داشتم زیر لب قر قر میکردم که دیدم سنا داره میدوئه سمتم ...
خب خب خب ! اینم از پارت یک لایک فراموش نشه:))🪐
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!!
یوری - صبح ساعت 7 ازخواب بلند شدم .
رفتم سمت دست شویی صورتم و شستم و مسواک زدم .
یونیفورم ام رو پوشیدم و سوار ماشین سولی (خواهر بزرگ یوری) شدم.
سولی - امروز روز اول دبیرستانه خوش حالی ؟!
یوری - وایی اره سولی دارم از ذوق میمیرم ( با لحن بچگونه).
سولی - لبخند زدو حرکت کردیم.
رفتیم سمت مدرسه سر راه یه بابلتی خریدم و خوردم.
بالاخره رسیدیم مدرسه .
یوری - روز اول دبیرستان چه روز گندی.
داشتم زیر لب قر قر میکردم که دیدم سنا داره میدوئه سمتم ...
خب خب خب ! اینم از پارت یک لایک فراموش نشه:))🪐
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!!
۹۳۹
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.