W̸i̸t̸h̸o̸u̸t̸ y̸o̸u̸
W̸i̸t̸h̸o̸u̸t̸ y̸o̸u̸
____________________________________
تهیونگ - داشتم میرفتم سمت دست شویی اخخخخ داشتم جرر میخوردم.
درو باز کردم.
دد...دختره....لللخخ......
ا...هههه
ببببب....ببببخشد
____________________________________
یوری- از خجالت سرخ شده بودم.
نمیدونستم چی بگم.
خشکم زده بود.
سریع یونیفرم پوشیدم و رفتم توی دست شویی دخترونه.
حتی پشت سرمم نگاه نکردم.
اون پسره ی خفن مدرسه اس حتما میره به همه میگه...
وااااییی چرااا آخه من انقدر بد شششااانننسسسمممم.....
تهیونگ وارد دست شویی دخترا شد صداش شنیدم که داشت به همه میگفت برن بیرون داشتم گریه میکردم.
از پشت در گفت.......
____________________________________
تهیونگ-پشت دری که بود وایساده بودم.
صدای گریه کردنش اومد.
تهیونگ- یوری اشکال نداره بیا بیرون من به کسی نمیگم.
یوری-........
درو باز کردم داشت از چشمای مثل مرواریدش اشک میریخت.
اشک ها تک تک میریختند روی گونش.
سرش انداخت پایین.
خم شدم و با دستم چونش آوردم بالا.
بعد دستش و گرفتم و بلندش کردم.
بعد آروم دور کمرش گرفتم و بغلش کردم.
____________________________________
یوری - با دست هاش دور کمرم و گرفت و بغلم کرد.
تهیونگ- اشکال نداره ....
من به کسی نمیگم
یوری - ممنون( با بغض).
تهیونگ-☺️
یوری- به خاطر این کارت میتونم امشب به بار دعوتت کنم؟!
تهیونگ - باشه!...
____________________________________
دستم به چوخخخ رفت ترو خدا حمایت کنید...
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!!
____________________________________
تهیونگ - داشتم میرفتم سمت دست شویی اخخخخ داشتم جرر میخوردم.
درو باز کردم.
دد...دختره....لللخخ......
ا...هههه
ببببب....ببببخشد
____________________________________
یوری- از خجالت سرخ شده بودم.
نمیدونستم چی بگم.
خشکم زده بود.
سریع یونیفرم پوشیدم و رفتم توی دست شویی دخترونه.
حتی پشت سرمم نگاه نکردم.
اون پسره ی خفن مدرسه اس حتما میره به همه میگه...
وااااییی چرااا آخه من انقدر بد شششااانننسسسمممم.....
تهیونگ وارد دست شویی دخترا شد صداش شنیدم که داشت به همه میگفت برن بیرون داشتم گریه میکردم.
از پشت در گفت.......
____________________________________
تهیونگ-پشت دری که بود وایساده بودم.
صدای گریه کردنش اومد.
تهیونگ- یوری اشکال نداره بیا بیرون من به کسی نمیگم.
یوری-........
درو باز کردم داشت از چشمای مثل مرواریدش اشک میریخت.
اشک ها تک تک میریختند روی گونش.
سرش انداخت پایین.
خم شدم و با دستم چونش آوردم بالا.
بعد دستش و گرفتم و بلندش کردم.
بعد آروم دور کمرش گرفتم و بغلش کردم.
____________________________________
یوری - با دست هاش دور کمرم و گرفت و بغلم کرد.
تهیونگ- اشکال نداره ....
من به کسی نمیگم
یوری - ممنون( با بغض).
تهیونگ-☺️
یوری- به خاطر این کارت میتونم امشب به بار دعوتت کنم؟!
تهیونگ - باشه!...
____________________________________
دستم به چوخخخ رفت ترو خدا حمایت کنید...
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!!
۳.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.