خانواده ی جئون
خانواده ی جئون
پارت ۸
که یهو یکی از پشت دستاش رو گذاشت رو چشمام باز کرد و دوتا شمع و یه جعبه ک انگشتز نقره ای داخلش بود و بهم گفت
کوک: سوپرایز
ا.ت : وا..ت؟
کوک: با من ازدواج میکنی؟
ا.ت:چ چچی؟
و ی دسته گل اومد پیشم
کوک: لطفا قبول کن من دوست ندارم عاشقتم
ا.ت: منم عاشقتم لعنتی
کوک: پس مبارکه
و ا.تو بغل کرد و لبشومک زد( چندشا🤣🤣)
کوک :و با من ازدواج میکنی ؟
ا.ت : بلهههههعععع
کوک و ا.ت رفتن خونه و بعد چند ساعت شب شد و کوک بهم گفته بود بیام پایین چون دوستاش میخان بیان رفتم پایین دیدم که..
خونه بچه فامیلم ببشید بقران کوچیکه هی سرک میکشه😂🔪
بقیش اسمات داره رفتم خونه میزارم🥲😀🤣✨
پارت ۸
که یهو یکی از پشت دستاش رو گذاشت رو چشمام باز کرد و دوتا شمع و یه جعبه ک انگشتز نقره ای داخلش بود و بهم گفت
کوک: سوپرایز
ا.ت : وا..ت؟
کوک: با من ازدواج میکنی؟
ا.ت:چ چچی؟
و ی دسته گل اومد پیشم
کوک: لطفا قبول کن من دوست ندارم عاشقتم
ا.ت: منم عاشقتم لعنتی
کوک: پس مبارکه
و ا.تو بغل کرد و لبشومک زد( چندشا🤣🤣)
کوک :و با من ازدواج میکنی ؟
ا.ت : بلهههههعععع
کوک و ا.ت رفتن خونه و بعد چند ساعت شب شد و کوک بهم گفته بود بیام پایین چون دوستاش میخان بیان رفتم پایین دیدم که..
خونه بچه فامیلم ببشید بقران کوچیکه هی سرک میکشه😂🔪
بقیش اسمات داره رفتم خونه میزارم🥲😀🤣✨
۵.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.