من آمده ام از لب تو قند بسازم

من آمـده ام از لـب تــو ، قـند بســازم
از قصه ی دلــدادگی ام ، پـند بسازم

دارم نگـران می شـوم از طول جدایی
با غصه ی دوریّ تو ، تا چند بســازم ؟

باور کن عزیزم ! دلم آنقدر که تنگ است
میخواهم از این سینه ، کمربند بسازم

من زیر فشار غم تو .... صخره ام ، اما
باید که از این صــخره ، دمـاوند بسازم

من آمده ام جان بدهم ... عشق بگیرم
از این همه انـکار تو ، ... سوگند بسازم

من آمــده ام ، تــا کـه به امــید خـداوند
از گریــه ی شب های تو ، لبخند بسازم



محسن نظری
دیدگاه ها (۱)

هی نکن گریه ، نکش آه ! دلم می شکندمن به آسانی ِ یک کاه ، دل...

بانو ! مرا دور از تو بودن پیر کردهاین درد سنگین ، در تــنم ت...

ای که دنیا بی تو ، هرشب می شود دشوارتراز تو بیزارم ! ولی ......

بگذار ، از یک بغض و یک تکـــرار بنویسماز اشک ... روی دسته ی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط