حتما با دقت بخونین.. ارزششُ داره
حتما با دقت بخونین.. ارزششُ داره
خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده
چند سالی است که در حادثه ای جا مانده
وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:
روی `در” ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده
زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ ” اَغِثْنِی یا رَب `
فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده
بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری
باز ، چشمانِ علی سوی `دری” وا مانده
او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود...
پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده
زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”...
نه در این خانه `حسن” مانده ، نه `بابا” مانده...
سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد
میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده
با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت
در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده
فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و...
دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده
یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش
یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده
یک طرف ، `خاک” عزادارِ غمِ بابایش...
یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده
ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است
رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده
وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی:
روی `در” چند نخ از چادرِ زهرا مانده
خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده
چند سالی است که در حادثه ای جا مانده
وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:
روی `در” ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده
زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ ” اَغِثْنِی یا رَب `
فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده
بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری
باز ، چشمانِ علی سوی `دری” وا مانده
او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود...
پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده
زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”...
نه در این خانه `حسن” مانده ، نه `بابا” مانده...
سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد
میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده
با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت
در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده
فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و...
دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده
یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش
یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده
یک طرف ، `خاک” عزادارِ غمِ بابایش...
یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده
ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است
رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده
وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی:
روی `در” چند نخ از چادرِ زهرا مانده
۷۷۶
۰۵ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.