تکپارتی

#تک_پارتی



قدم های بی حس و آرومش را رو زمین میزاشت و با چهره ی خسته و بی روحی فقط با نفرت به اسمون خیره شده بود..


باد تندی می وزید و بارون شدید تر میشد و موهای حالت دار پسرک همانند شلاق در باد تکان میخورد....


بالای سنگ قبر معشوقش وایستاده بود و دسته گل را روی سنگ قبر گذاشت...

برای یک لحظه چشماش رو بست و لب زد...

_اما... اما تو قول دادی که ترکم نکنی!

*فلش بک
*یک سال پیش

+ هی جونگ کوکااا ، چرا تو نمیای؟!

_راستش..من...من از بارون..متنفرم!

دخترک تک خنده ای کرد و دست جونگ کوک رو آروم گرفت و لب زد..

+آخه کی از بارون بدش میاد؟؟

دستای پسرک را کشید و اون رو به زیر هوای بارونی برد...


_معلوم هست که داری چیکار میکنی؟؟
گفتم که... من از بارون متنفرممم!!!


جونگ کوک دست دخترک رو پس زد و پشت بهش وایساد..


دختر بدون هیچ پرخاشگری جلوی پسرک وایساد و دوباره دستش رو گرفت...


+ب... بخاطر اینکه خانوادت رو توی تصادف از دست دادی از بارون متنفری؟؟


جونگ کوک سرش رو پایین گرفت که دختر آروم بغلش کرد...

_تو تنها نیستی جونگ کوک... چون من از این به بعد کنارتم... کاری میکنم که ترسی که از بارون داشتی کمتر بشه!!
___________________________________________



پسرک با زانو نشست رو زمین نشست و شروع کرد به گریه کردن.


در همون حال که اشک میریخت قبر رو چنگ میزد و با بهت و صدای لرزونی لب زد...


_الان دیگه خیلی دیر شده..چون...اون ترس الان دیگه تبدیل به نفرت شده و من دوباره عزیز ترین فرد زندگیمو از دست دادم!
دیدگاه ها (۲)

#سناریو وقتی شب فیلم ترسناک میبینی و میترسی "نامجون"با چهره ...

#سناریو وقتی شب فیلم ترسناک میبینی و میترسی "جیمین"باهم دیگ...

پ.ن تک پارتی که به دو پارتی تبدیل شد :)))تهیونگ : ا/ت نهههه!...

#تک_پارتی با چهره ای سرد و بی احساس و با لباسی کاملا مشکی سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط