سناریو
#سناریو
وقتی شب فیلم ترسناک میبینی و میترسی
"جیمین"
باهم دیگه داشتین فیلم نگاه میکردین اما یلحظه صحنه ترسناکی اومد و تو از شدت ترس جیغی کشیدی و دست جیمینو محکم گرفتی.
جیمین که از درون احساس افتخار میکرد و به خودش می نازید برای اذیت کردنت به طرف پنجره اشاره کرد.
جیمین : هی ا/ت اونجارو!
یه دلقک!
دوباره جیغ خفیفی کشیدی و این بار رسما جیمینو بغل کردی و بهش تکیه داده بودی که پوزخندی زد..
جیمین : همینو می خواستم!
چند وقتی میشد که بهم ابراز علاقه نمیکردی...
ا/ت : هیی جیمیننن!!!
آروم به شونش مُشتی زدی که خندید و متقابل بغلت کرد
"تهیونگ "
امشب هالووین بود.
از اونجایی هم که تهیونگ نمیدونست که تو فیلم ترسناک دیدی یه شنل مشکی تنش کرده بود و یه نقاب رو صورتش گذاشته بود
پتو رو دورت انداخته بودی که یهو اومد بالا سرت و یلحظه با دیدنش جیغ کشیدی و ناخوداگاه گریه ت گرفت...
تهیونگ با دیدن گریه ت سریع نقاب رو برداشت و به طرفت رو کاناپه خیز برداشت...
تهیونگ : ا/ت من واقعا معذرت میخوام،
انتظار نداشتم که انقدر بترسی وگرنه اینکارو نمیکردم!
رو موهات آروم بوسه های ریزی میزاشت و سرتو رو شونش گذاشت..
بعد از لحظاتی آروم ازش جدا شدی و اشکاتو پاک کردی..
ا/ت : ببخشید تهیونگ! یکم زیاده روی کردم..
لبخندی زد و دوباره تورو بغل کرد
تهیونگ : اشکالی نداره آستِری کوچولو!
"جونگ کوک"
رو تخت دراز کشیده بودی و هی غلت میخوردی اما نمیتونستی چشم رو هم بزاری و از ترس خوابت نمی برد..
جونگ کوک که تازه از خواب بیدار شده بود با صدای گرفته و خواب آلود صدات زد که برگشتی...
جونگ کوک : چیشده عزیزم؟
ا/ت : چیزی نیست... ببخشید که بیدارت کردم!
آروم سرشو از بالشت برداشت و رو تخت نشست...
جونگ کوک : به خاطر اون فیلمه بوده نه؟!
خیلی میترسی؟
با شرمندگی سرتو تکون دادی که خندید و آروم سرتو بوسید.آروم دستتو گرفت و گوشیشو از رو میز برداشت...
جونگ کوک : میخوای فعلا یه فیلمی ببینیم که ترست کمتر بشه؟ تا زمانی که خوابت ببره من بیدارم و پیشت می مونم!!
وقتی شب فیلم ترسناک میبینی و میترسی
"جیمین"
باهم دیگه داشتین فیلم نگاه میکردین اما یلحظه صحنه ترسناکی اومد و تو از شدت ترس جیغی کشیدی و دست جیمینو محکم گرفتی.
جیمین که از درون احساس افتخار میکرد و به خودش می نازید برای اذیت کردنت به طرف پنجره اشاره کرد.
جیمین : هی ا/ت اونجارو!
یه دلقک!
دوباره جیغ خفیفی کشیدی و این بار رسما جیمینو بغل کردی و بهش تکیه داده بودی که پوزخندی زد..
جیمین : همینو می خواستم!
چند وقتی میشد که بهم ابراز علاقه نمیکردی...
ا/ت : هیی جیمیننن!!!
آروم به شونش مُشتی زدی که خندید و متقابل بغلت کرد
"تهیونگ "
امشب هالووین بود.
از اونجایی هم که تهیونگ نمیدونست که تو فیلم ترسناک دیدی یه شنل مشکی تنش کرده بود و یه نقاب رو صورتش گذاشته بود
پتو رو دورت انداخته بودی که یهو اومد بالا سرت و یلحظه با دیدنش جیغ کشیدی و ناخوداگاه گریه ت گرفت...
تهیونگ با دیدن گریه ت سریع نقاب رو برداشت و به طرفت رو کاناپه خیز برداشت...
تهیونگ : ا/ت من واقعا معذرت میخوام،
انتظار نداشتم که انقدر بترسی وگرنه اینکارو نمیکردم!
رو موهات آروم بوسه های ریزی میزاشت و سرتو رو شونش گذاشت..
بعد از لحظاتی آروم ازش جدا شدی و اشکاتو پاک کردی..
ا/ت : ببخشید تهیونگ! یکم زیاده روی کردم..
لبخندی زد و دوباره تورو بغل کرد
تهیونگ : اشکالی نداره آستِری کوچولو!
"جونگ کوک"
رو تخت دراز کشیده بودی و هی غلت میخوردی اما نمیتونستی چشم رو هم بزاری و از ترس خوابت نمی برد..
جونگ کوک که تازه از خواب بیدار شده بود با صدای گرفته و خواب آلود صدات زد که برگشتی...
جونگ کوک : چیشده عزیزم؟
ا/ت : چیزی نیست... ببخشید که بیدارت کردم!
آروم سرشو از بالشت برداشت و رو تخت نشست...
جونگ کوک : به خاطر اون فیلمه بوده نه؟!
خیلی میترسی؟
با شرمندگی سرتو تکون دادی که خندید و آروم سرتو بوسید.آروم دستتو گرفت و گوشیشو از رو میز برداشت...
جونگ کوک : میخوای فعلا یه فیلمی ببینیم که ترست کمتر بشه؟ تا زمانی که خوابت ببره من بیدارم و پیشت می مونم!!
- ۸.۲k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط