پارت۲۴
پارت۲۴
*پرش زمانی به روزه ترخیص*
ویو یوری
امروز خوشحال بودم چون برادرم از بیمارستان مرخص ولی امروز متاسفانه پر*یود شدم و اعصاب ندارم و دلمم درد میکنه ولی باید خودم و خوش اخلاق نشون بدم خب کارامو کردم و لباس پوشیدم و رفتم پیش دخترا
یوری:سلام به همه
اه لام:سلام صبح بخیر
جینگ یی:خیلی خوشحالی امروز
ای می:خب بایدم خوشحال باشه
ایری:دقیقا امروز داداشش مرخص میشه دیگه برا همین خوشحاله
یوری:اهوم
که جیهوپ به یوری زنگ زد تا بره پایین چون اعضا اومده بودن دنبالش
یوری:عه خب من برم دیگه
اه لام:مراقب خودت باش
یوری:باشه
و رفت پایین
یوری:سلامممم
تهیونگ:تروخدا نگاش کنین چه ذوقی داره
یوری:خب داداشم داره مرخص میشه نکنه میخوای گریه کنم ها
تهیونگ:خیر خب بفرما سوار شو بریم
یوری:پس بقیه کجان
تهیونگ:من و تو با ماشین من میریم بقیه هم اوناها
جیهوپ:پس سوار شین دیگه دیر میشه
یوری:اها خب بریم
تهیونگ:بشین
و سوار ماشین شدن و به سمت بیمارستان حرکت کردن و وقتی رسیدن تهیونگ و نامجون رفتن و کارای ترخیص و انجام دادن و بقیه هم رفتن پیش جونگکوک
یوری:اوپااا
جونگکوک:به یوری خانم چه عجب سری به ما زدی
یوری:عه بدجنس منکه دیشب تا نصفه شب پیش تو بودم الانم به نفعته زودتر مرخص بشی من باید برم سرکلاس
جونگکوک:باشه باشه ببخشید چرا بی اعصابی حالا
یوری:کجا بی اعصابم ها
جیهوپ:تو میخوای بخوریش انگاری
جین:اروم باش اروم
یوری:خب اعصابه ادم و خورد میکنین
شوگا:معلومه چرا بی اعصابه دیگه
جونگکوک:اره دیگه طبق هرماه همین موقع ایشون بداخلاقی میکنه سر کی سر منه بدبخت
یوری:باشه بابا تو بدبختی هوففف این تهیونگ کجاست ها من دیرم داره میشه
جیهوپ:بیا خودم ببرمت مدرسه
یوری:زود فقط داداش جونم خداحافظ مراقب خودت باش
و جونگکوک و بغل کرد و با جیهوپ رفتن
شوگا:این دختر چرا انقدر کیوته ها
جین:دقیقا دلم میخواد یه لقمه اش کنم
جونگکوک:اوها حواستون باشه چی میگین جلو برادرش
جیمین:واقعا خیلی خوش شانسی که اون و داری
جونگکوک:اهوم خیلی دوسش دارم
که تهیونگ و نامجون اومدن
تهیونگ: خب دیگه بریم
نامجون:اون کوچولو کجاست
جونگکوک:با جیهوپ رفت مدرسه
تهیونگ:خب من میبردمش
جیمین:دفعه بعد تو ببر خوبه
تهیونگ: اصن چرا با جیهوپ رفت
جونگکوک:تو چت شده ها هروقت یوری و با کسی میبینی عصبی میشی و دلت میخواد همش پیش خودت باشه وقتی میبینیش نگاهت و ازش برنمیداری
جیمین:نکنه عاشق شدی
تهیونگ:چی ها
جونگکوک:راستش و بگو
تهیونگ:اره عاشقش شدم(خجالت)
همه:اوووو
*پرش زمانی به۵ سال بعد *
................
*پرش زمانی به روزه ترخیص*
ویو یوری
امروز خوشحال بودم چون برادرم از بیمارستان مرخص ولی امروز متاسفانه پر*یود شدم و اعصاب ندارم و دلمم درد میکنه ولی باید خودم و خوش اخلاق نشون بدم خب کارامو کردم و لباس پوشیدم و رفتم پیش دخترا
یوری:سلام به همه
اه لام:سلام صبح بخیر
جینگ یی:خیلی خوشحالی امروز
ای می:خب بایدم خوشحال باشه
ایری:دقیقا امروز داداشش مرخص میشه دیگه برا همین خوشحاله
یوری:اهوم
که جیهوپ به یوری زنگ زد تا بره پایین چون اعضا اومده بودن دنبالش
یوری:عه خب من برم دیگه
اه لام:مراقب خودت باش
یوری:باشه
و رفت پایین
یوری:سلامممم
تهیونگ:تروخدا نگاش کنین چه ذوقی داره
یوری:خب داداشم داره مرخص میشه نکنه میخوای گریه کنم ها
تهیونگ:خیر خب بفرما سوار شو بریم
یوری:پس بقیه کجان
تهیونگ:من و تو با ماشین من میریم بقیه هم اوناها
جیهوپ:پس سوار شین دیگه دیر میشه
یوری:اها خب بریم
تهیونگ:بشین
و سوار ماشین شدن و به سمت بیمارستان حرکت کردن و وقتی رسیدن تهیونگ و نامجون رفتن و کارای ترخیص و انجام دادن و بقیه هم رفتن پیش جونگکوک
یوری:اوپااا
جونگکوک:به یوری خانم چه عجب سری به ما زدی
یوری:عه بدجنس منکه دیشب تا نصفه شب پیش تو بودم الانم به نفعته زودتر مرخص بشی من باید برم سرکلاس
جونگکوک:باشه باشه ببخشید چرا بی اعصابی حالا
یوری:کجا بی اعصابم ها
جیهوپ:تو میخوای بخوریش انگاری
جین:اروم باش اروم
یوری:خب اعصابه ادم و خورد میکنین
شوگا:معلومه چرا بی اعصابه دیگه
جونگکوک:اره دیگه طبق هرماه همین موقع ایشون بداخلاقی میکنه سر کی سر منه بدبخت
یوری:باشه بابا تو بدبختی هوففف این تهیونگ کجاست ها من دیرم داره میشه
جیهوپ:بیا خودم ببرمت مدرسه
یوری:زود فقط داداش جونم خداحافظ مراقب خودت باش
و جونگکوک و بغل کرد و با جیهوپ رفتن
شوگا:این دختر چرا انقدر کیوته ها
جین:دقیقا دلم میخواد یه لقمه اش کنم
جونگکوک:اوها حواستون باشه چی میگین جلو برادرش
جیمین:واقعا خیلی خوش شانسی که اون و داری
جونگکوک:اهوم خیلی دوسش دارم
که تهیونگ و نامجون اومدن
تهیونگ: خب دیگه بریم
نامجون:اون کوچولو کجاست
جونگکوک:با جیهوپ رفت مدرسه
تهیونگ:خب من میبردمش
جیمین:دفعه بعد تو ببر خوبه
تهیونگ: اصن چرا با جیهوپ رفت
جونگکوک:تو چت شده ها هروقت یوری و با کسی میبینی عصبی میشی و دلت میخواد همش پیش خودت باشه وقتی میبینیش نگاهت و ازش برنمیداری
جیمین:نکنه عاشق شدی
تهیونگ:چی ها
جونگکوک:راستش و بگو
تهیونگ:اره عاشقش شدم(خجالت)
همه:اوووو
*پرش زمانی به۵ سال بعد *
................
۱.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.