خوناشام کوچولو
#خوناشام_کوچولو
پارت 13
ویو ا. ت
چند مین بعد از اینکه بالا پشت بوم بودم گذشته بود که لیا اومد پیشم نشته و گفت
=خوبی دختر
+نمیدونم سرم درد میکنه یکم باد بهم بخوره بهتر میشم
=اشکال ندارع خب حق داشته از دید اون به ماجرا نگاه کن
+میدونم واقعارحق داره حتی اگه الان باز هم فرار کنه بازم حق داره اما خب یکم دلم شکست
=هی خوبه خودت میگی حق داره
+ارع فکنم خل شدم (با یکم بغض و یه لبخند)
=هی هی تو الان بغض کردی
+لیا من دوسش دارم من بهش اسیب نمیزنم یا حبسش نمیکنم پس چرا چرا ازم ترسید چرا فرار کرد اصلا ممکنه یه روز منو دوست داشته باشه (با گریه)
=هی (ا.ت رو میکشه تو بغلش ) اروم باش بَشه کوشولوم معلومه کی تو رو دوست نداره اون که از احساسات عمیق ت خبر نداشت حالا هم گریه نکن باید یه چیزی بهت بگم
+اوم راست میگی (پاک کردن اشک) چیشده
=فک کنم کوک یه حسی بهت داره یا ذهنش رو مشغول کردی
+(با ذوق ) چیی چرا اینو میگی چیشده بگو ببینم
=نمیدونم رفتارش یکم عجیب بود
(کوک از اول تا اخر مخفیانه داشت به حرفای ا.ت و لیا گوش میداد و الان واقعا حس بدی داره که چرا فرار کرده و نسبت به احساسات خودش شک کرده)
=حالا بریم بخوابیم فرزندم کمتر فکر کن بخواب
+چشم اوما جان
دم در اتاق
+=شب بخیر
فردا
ویو کوک
امروز زود بیدار شدم رفتم تو اشپز خونه تا یه صبحونه مفصل درست کنم که از دلش در بیاد در یخچال رو باز کردم خوبه همه چی هست و همه تازه ان یه جی بپزم انگشتاتونم بخورید
سبزیجات رو از یخچال در اوردم شستم داشتم خورد میکردم که صدای در اتاق اومد وای یعنی ا.ته نگاه کردم لیا بود یه نفس راحت کشیدم
پارت 13
ویو ا. ت
چند مین بعد از اینکه بالا پشت بوم بودم گذشته بود که لیا اومد پیشم نشته و گفت
=خوبی دختر
+نمیدونم سرم درد میکنه یکم باد بهم بخوره بهتر میشم
=اشکال ندارع خب حق داشته از دید اون به ماجرا نگاه کن
+میدونم واقعارحق داره حتی اگه الان باز هم فرار کنه بازم حق داره اما خب یکم دلم شکست
=هی خوبه خودت میگی حق داره
+ارع فکنم خل شدم (با یکم بغض و یه لبخند)
=هی هی تو الان بغض کردی
+لیا من دوسش دارم من بهش اسیب نمیزنم یا حبسش نمیکنم پس چرا چرا ازم ترسید چرا فرار کرد اصلا ممکنه یه روز منو دوست داشته باشه (با گریه)
=هی (ا.ت رو میکشه تو بغلش ) اروم باش بَشه کوشولوم معلومه کی تو رو دوست نداره اون که از احساسات عمیق ت خبر نداشت حالا هم گریه نکن باید یه چیزی بهت بگم
+اوم راست میگی (پاک کردن اشک) چیشده
=فک کنم کوک یه حسی بهت داره یا ذهنش رو مشغول کردی
+(با ذوق ) چیی چرا اینو میگی چیشده بگو ببینم
=نمیدونم رفتارش یکم عجیب بود
(کوک از اول تا اخر مخفیانه داشت به حرفای ا.ت و لیا گوش میداد و الان واقعا حس بدی داره که چرا فرار کرده و نسبت به احساسات خودش شک کرده)
=حالا بریم بخوابیم فرزندم کمتر فکر کن بخواب
+چشم اوما جان
دم در اتاق
+=شب بخیر
فردا
ویو کوک
امروز زود بیدار شدم رفتم تو اشپز خونه تا یه صبحونه مفصل درست کنم که از دلش در بیاد در یخچال رو باز کردم خوبه همه چی هست و همه تازه ان یه جی بپزم انگشتاتونم بخورید
سبزیجات رو از یخچال در اوردم شستم داشتم خورد میکردم که صدای در اتاق اومد وای یعنی ا.ته نگاه کردم لیا بود یه نفس راحت کشیدم
۲.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.