متضاد من و تو
متضاد من و تو
part 12
به سیگما نگفته بود که پیش امیلی میماند در ان اشوب چگونه میگفت؟هم خودش هم امیلی میترسیدند امیلی به فست فودی زنگ زد تا غذا بیاورند . نیلان حالا دو نگرانی داشت 1 سیگما 2 فردی که میخواهد امیلی را بکشد درست است هنوز معلوم نیست با او چه کار دارند یا چند نفرند اما ......
وقتی صدای در خانه امد هردو ازجا پریدند. امیلی در را باز کرد و غذا را تحویل گرفت هیچکدام میلی نداشتند رفت و کنار امیلی نشست و اورا در اغوش کشید
+اشکالی ن نداره د درست مم میشه کا ری با تو نن داره .
×اما اگه
که برق ها رفت امیلی به طرف ویلون سل رفت و ان را در دستانش فشار میداد تا اگر کسی نزدیک شد او را بزند اما هیچ چیزی نبود و پس از دقایقی باز برق امد . جسدی وسط آشپز خانه بود غرق در خون و روی ان نوشته بود (با من مخالفت نکن !با من ملاقات کن !بلایی سرت نمی اورم !اما مراقب باش بامن مخالفت نکن !مال من شو!)
همان لحظه نیلان به پلیس زنگ زد .پس از دقایقی پلیس. به محل رسید و جسد را بردند و به انها گفتند مراقب خودشان باشند در کنار یکدیگر روی یک تخت خوابیدند صبح. نیلان دید امیلی دارد با پرندگان بازی میکند او پرنده شناس بود . اما انگارپرنده ایی نمی خواست امیلی را رها کند و در اسمان بچرخد انگار او اسمانش بود.
+بیدارشدی؟
×نه هنوز خوابم
و هردو باهم خندیدند
***********!**************
در کازینوی سیگما
از اینطرف اتاق به انطرف میرفت نگران او بود از دیروز عصر تا حالا خبری از او و گوگول نبود. دلش میخواست گوگول را خفه کند چون هم خودش و نیلان را گم کرده بود حوصله انجام همیچ کاری را نداشت اما مجبور بود تا به کار هایش برسد ولی با دل اشوب زیاد
part 12
به سیگما نگفته بود که پیش امیلی میماند در ان اشوب چگونه میگفت؟هم خودش هم امیلی میترسیدند امیلی به فست فودی زنگ زد تا غذا بیاورند . نیلان حالا دو نگرانی داشت 1 سیگما 2 فردی که میخواهد امیلی را بکشد درست است هنوز معلوم نیست با او چه کار دارند یا چند نفرند اما ......
وقتی صدای در خانه امد هردو ازجا پریدند. امیلی در را باز کرد و غذا را تحویل گرفت هیچکدام میلی نداشتند رفت و کنار امیلی نشست و اورا در اغوش کشید
+اشکالی ن نداره د درست مم میشه کا ری با تو نن داره .
×اما اگه
که برق ها رفت امیلی به طرف ویلون سل رفت و ان را در دستانش فشار میداد تا اگر کسی نزدیک شد او را بزند اما هیچ چیزی نبود و پس از دقایقی باز برق امد . جسدی وسط آشپز خانه بود غرق در خون و روی ان نوشته بود (با من مخالفت نکن !با من ملاقات کن !بلایی سرت نمی اورم !اما مراقب باش بامن مخالفت نکن !مال من شو!)
همان لحظه نیلان به پلیس زنگ زد .پس از دقایقی پلیس. به محل رسید و جسد را بردند و به انها گفتند مراقب خودشان باشند در کنار یکدیگر روی یک تخت خوابیدند صبح. نیلان دید امیلی دارد با پرندگان بازی میکند او پرنده شناس بود . اما انگارپرنده ایی نمی خواست امیلی را رها کند و در اسمان بچرخد انگار او اسمانش بود.
+بیدارشدی؟
×نه هنوز خوابم
و هردو باهم خندیدند
***********!**************
در کازینوی سیگما
از اینطرف اتاق به انطرف میرفت نگران او بود از دیروز عصر تا حالا خبری از او و گوگول نبود. دلش میخواست گوگول را خفه کند چون هم خودش و نیلان را گم کرده بود حوصله انجام همیچ کاری را نداشت اما مجبور بود تا به کار هایش برسد ولی با دل اشوب زیاد
۱.۷k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.