متضاد من و تو.
متضاد من و تو.
Part11
ساعت 4 بعد ازظهر نیلان به همراه گوگول به محل رسیدند. دختری با مو های سیاه و رگه های طلایی رو صندلی پارک نشسته بود گویا حالش زیادخوب نبود . نیلان به همراه گوگول به او نزدیک شدند دستی روی شانه های امیلی قرار گرفت . برگشت تا فرد را ببیند. نیلان امیلی را با صدای زیاد لبخند بر لب و شیطنت هایش میشناخت اما آن روز او اینطوری نبود. مثل اینکه ار کسی یا چیزی میترسید. نیلان برگشت تا گوگول را معرفی کند اما او انجا نبود تا جایی که چشمان نیلان میدید گشت ولی اثری از او نبود . با اسرار های امیلی به خانه ی او رفتند
+میشه دیگه نری ؟
×ک کجا ؟
+همان جایی که این چند روز بودی کمی میترسم .
×ب برای چ چه ؟ تو دخ تر شجاعی ه هستی
+اره اما اون اینجاست هر شب میاد. من ازش میترسم توی اخبار دیدمش .
×چه کسی را میگویی ؟ صورتش را در اخبار دیده ای یا در خانه ات ؟به پلیس خبر دادی ؟اصلا از این خانه برو .
نیلان وقتی استرس میگرفت بدون لکنت حرف میزد .
+به هیچکس خبر نداده ام تازه مگر من تلویزیون دارم ؟ خودت خوب میدانی بدم می اید
×خوب حا لا م یخواهی. چه کن کنی ؟شا ید به تو اسیب بب زند تو که اورا نمی شناسی را ستی مطمئن هستی که انسان است ؟شاید حیوان باشد .
+من خودم دوبار سایه انسان دیدم بعد هم مگر حیوان میتواند صدای بوق دوچرخه را به صدا در بیاورد میتواند بنویسد میتواند ..........
که صدای برخورد شیئ محکمی با پنجره او را ساکت کرد هر دو خشک شدند اول گوگول حالا هم شیشه. پس از دقایقی به محل رسیدند . کارتی بر روی شیشه های خرد شده قرار داشت
""مراقب خودت باش ""🃏 و کارتی ""مانند روبه رو ""همراه نوشته بود
+میبینی ؟او اینجاست .
×ص صبر کن. ازکی شروع شده ؟
+از وقتی امدم سه الی چهار هفته .
×میتوانی سایه اش راتوصیف کنی ؟
+نمی دونم. ممکنه
Part11
ساعت 4 بعد ازظهر نیلان به همراه گوگول به محل رسیدند. دختری با مو های سیاه و رگه های طلایی رو صندلی پارک نشسته بود گویا حالش زیادخوب نبود . نیلان به همراه گوگول به او نزدیک شدند دستی روی شانه های امیلی قرار گرفت . برگشت تا فرد را ببیند. نیلان امیلی را با صدای زیاد لبخند بر لب و شیطنت هایش میشناخت اما آن روز او اینطوری نبود. مثل اینکه ار کسی یا چیزی میترسید. نیلان برگشت تا گوگول را معرفی کند اما او انجا نبود تا جایی که چشمان نیلان میدید گشت ولی اثری از او نبود . با اسرار های امیلی به خانه ی او رفتند
+میشه دیگه نری ؟
×ک کجا ؟
+همان جایی که این چند روز بودی کمی میترسم .
×ب برای چ چه ؟ تو دخ تر شجاعی ه هستی
+اره اما اون اینجاست هر شب میاد. من ازش میترسم توی اخبار دیدمش .
×چه کسی را میگویی ؟ صورتش را در اخبار دیده ای یا در خانه ات ؟به پلیس خبر دادی ؟اصلا از این خانه برو .
نیلان وقتی استرس میگرفت بدون لکنت حرف میزد .
+به هیچکس خبر نداده ام تازه مگر من تلویزیون دارم ؟ خودت خوب میدانی بدم می اید
×خوب حا لا م یخواهی. چه کن کنی ؟شا ید به تو اسیب بب زند تو که اورا نمی شناسی را ستی مطمئن هستی که انسان است ؟شاید حیوان باشد .
+من خودم دوبار سایه انسان دیدم بعد هم مگر حیوان میتواند صدای بوق دوچرخه را به صدا در بیاورد میتواند بنویسد میتواند ..........
که صدای برخورد شیئ محکمی با پنجره او را ساکت کرد هر دو خشک شدند اول گوگول حالا هم شیشه. پس از دقایقی به محل رسیدند . کارتی بر روی شیشه های خرد شده قرار داشت
""مراقب خودت باش ""🃏 و کارتی ""مانند روبه رو ""همراه نوشته بود
+میبینی ؟او اینجاست .
×ص صبر کن. ازکی شروع شده ؟
+از وقتی امدم سه الی چهار هفته .
×میتوانی سایه اش راتوصیف کنی ؟
+نمی دونم. ممکنه
۱.۶k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱