ساعت 2:00 نمیه شب بود امیلی خوابش نمی برد . از دستی به دس
ساعت 2:00 نمیه شب بود امیلی خوابش نمی برد . از دستی به دست دیگرش میچرخید اما فایده ایی نداشت به سمت نیلان رفت و اورا در آغوش کشید طولی نکشید که از خستگی خوابش برد ساعت 5:00 صبح باصدای اهسته ی نیلان که در گوشش نجوا میکرد (بیدار شو) بیدار شد هنوز کمی تاریک بود سایه فردی روی دیوار اتاقش افتاده بود همان کسی که به نیلان هشدار داده بود اینجاست . سپس صدای بوق دوچرخه امد هردو از ترس بر جای خود خشک شدند. بعد از ربع ساعت دیگر کسی بوق دوچرخه نمی زد سایه ای در اتاق نبود و هیچ صدایی جز صدای سگ ها که زوزه میکشیدند و پرندگان ویا جیر جیرک هایی که اخرین حرف هایشان را به شب میزدند .
********************
برای اینکه اعصابش را ارام کند شروع کرده بود به قمار کردن اما قمار هم حالش را بدتر میکرد پس از چند برد پی در پی دست از قمار برداشت و به سمت اتاقش رفت. کلافه دست به موهای دورنگش کشید و ارام ارام زیر لب تکرار میکرد
+گوگول اگر گیرت بیاوردم .
به چند تا از کارکنانش سپرده بود تا گوگول و نیلان را پیدا کنند اما انها هم گم شده بودند .
به زوال فرشتگان بازگشت و به اتاقش رفت که صدای تلفن اتاق رار کرد . ان را برداشت اما اصلا انتظار شنیدن صدای نیلان را نداشت
+خ خوبید ج جناب سیگما ؟
×شما چطور ؟کجاهستید ؟اتفاقی افتاده ؟
+حال د دوستم زیاد. خوب ن نیست مت متأسفانه ب باید کنا رش ب بمانم
×خوب . گوگول گوگول کدوم گوریه ؟
+نمی دانم و وقتی امدم به به امی لی معرف ی اش کنم ن ندید مش غ یب ش ده بود .
×مطمئن هستید به کمک من احتیاجی نیست ؟
+البته ک ه مطمئن ه هستم
م متأس سفانه باید ببروم .
×اما
ولی بعد فقد صدای بوق تلفن جواب میداد . اهی کشید . ولی پس از لحظه ایی چیزی یادش امد . چیزی که گوگول به او گفته بود چگونه فراموش کرده بود ؟حالا مسئله این بود که گوگول را لو بدهد یا نه ؟نکند اتفاقی برای او بیفتد ؟گوگول را خوب میشناخت روانی بود به هرکسی ممکن بود آسیب بزند . اما .......
********************
برای اینکه اعصابش را ارام کند شروع کرده بود به قمار کردن اما قمار هم حالش را بدتر میکرد پس از چند برد پی در پی دست از قمار برداشت و به سمت اتاقش رفت. کلافه دست به موهای دورنگش کشید و ارام ارام زیر لب تکرار میکرد
+گوگول اگر گیرت بیاوردم .
به چند تا از کارکنانش سپرده بود تا گوگول و نیلان را پیدا کنند اما انها هم گم شده بودند .
به زوال فرشتگان بازگشت و به اتاقش رفت که صدای تلفن اتاق رار کرد . ان را برداشت اما اصلا انتظار شنیدن صدای نیلان را نداشت
+خ خوبید ج جناب سیگما ؟
×شما چطور ؟کجاهستید ؟اتفاقی افتاده ؟
+حال د دوستم زیاد. خوب ن نیست مت متأسفانه ب باید کنا رش ب بمانم
×خوب . گوگول گوگول کدوم گوریه ؟
+نمی دانم و وقتی امدم به به امی لی معرف ی اش کنم ن ندید مش غ یب ش ده بود .
×مطمئن هستید به کمک من احتیاجی نیست ؟
+البته ک ه مطمئن ه هستم
م متأس سفانه باید ببروم .
×اما
ولی بعد فقد صدای بوق تلفن جواب میداد . اهی کشید . ولی پس از لحظه ایی چیزی یادش امد . چیزی که گوگول به او گفته بود چگونه فراموش کرده بود ؟حالا مسئله این بود که گوگول را لو بدهد یا نه ؟نکند اتفاقی برای او بیفتد ؟گوگول را خوب میشناخت روانی بود به هرکسی ممکن بود آسیب بزند . اما .......
۲.۱k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.