همیشه منتظر بودم چیزی بشود

همیشه منتظر بودم چیزی بشود
اتفاق کوچکی بیافتد....
مثلا سرما بخورم....؛یا دستم را ببرم
بعد...
با آب و تاب برای تو تعریف کنم...

وقتی نگران می شوی
عاشق تر می شوم....
دیدگاه ها (۵)

می ترسم از اینکهروزییک جاییمن و توخیلی دور از همشب و روز در ...

از من می پرسند آسمان چه رنگی است ؟ آبی سرخ کبود ؟ من از آنها...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۶دقایقی بعد، بقی...

کاش می‌شدذره‌ای از قلبِ مهربان تو رازنجیر کنم و به گردنم بیا...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط